به نام خدایی که در این نزدیکی است
"قایقی خواهم ساخت "
پر ِ گندم، پر ـ گل
پر ِآواز چکاوک ،بلبل
روی دیواره ی آن
قاصدک ها شادند
شاپرک ها خندان
دسته ای سنجاقک
در دوسویش هستند
قایقم را آن ها می برند آن بالا
پیش ابر و خورشید !
پیش باد و باران ...
قایقم را خورشید
می خرد از دل من
می فروشم آن را
قیمتش یک لبخند:)
پ. ن: یک نوشته ی قدیمی تقدیم به دنیای شاد فرزندانم .
پ.ن : وقتی این شعرو برای دخترم خوندم 5 دقیقه بعد این نقاشی رو برام کشید :)
به ابرهایی که شبیه لبخند هستند دقت کنید !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
قطره قطره بهار،
شبنم وار
می بارد روی باران خورده ترین سمت روح
وشمیم عطر پیرهنت
روی دامن لحظه ها
گل های حسن یوسف می کشد
آیینه ها چاره ای ندارند
تا پر شوند از انعکاس نگاه مهربانت ...
ومن پر از
نارنجی ترین بال های پروانه
پیله ام را جا می گذارم
روی تنه ی سخت ترین روزها
و بال می گشایم به هوای خورشید
هوای خورشید همیشه تازه است !
پ.ن : تقدیم به بانوی مهربانی ها و کرامت ها
حضرت معصومه( سلام الله علیها )
به نام خدایی که در این نزدیکی است
میلاد پیامبر مهربانی حضرت محمد (ص) و امام صادق (ع) بر همگان مبارک باد
التماس دعا
به نام خدایی که در این نزدیکی است
ردـّپاهای تو برساحل بود ...
دل من دریا شد
رفتنت طوفانی
در دلم بر پا کرد
.
.
موج برداشته این دریا باز
ردـّپاهایت را ،
برده تا اقیانوس
ردـّپاهایت نیست ،
روی شنها اما
آب هرجا باشد ، ردپایت آنجاست
.....
پ.ن : سالروز رفتنت نزدیک است و من بی قرارم ...
پ.ن : هر جا" روشنی" هست یاد تو می افتم !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
فوت میکند دخترک....
قایق کاغذی
می دود روی آب ،.....شادمانه!
می خندند چشم ها ، ....کودکانه !
پ.ن :یادش بخیر بچگی هامون ...!
به نام خدایی که در این نزدیکی است
آه واژه ها چقدر ساکتید!
گوش من
پر از صدای اضطراب شاخه ها
درپس سرود باد ،
رنگ زرد صورت درخت
از شنیدن وداع برگ
گوش من پراست....
آه واژه ها چقدر ساکتید!
گوش من پر است
از شتاب کند لحظه های درد
در پی شنود حرفهای سرد
گوش من پر از ندای شب
در هوای گرگ و میش صبح
گوش من پر است ....
آه واژه ها...!
برای این سکوت سرد
مرگ چند قطعه و غزل ،
مرگ چند مثنوی به جان خریده اید ؟
به نام خدایی که دراین نزدیکی است
تاراج خزان
سردی دی...
قنوت های سبز من،
ریشه در خاک کدام آسمان دوانده اند ؟
اشک های دلخون شده
آسمان پر شده از ابرهای بی باران ،...
قنوت های سبز من
سر به آستان مهربانی کدام فصل بارانی ساییده اند ؟
نمکزارهای بی انتها
زخم های باز ، مانده ....
قنوت های سبز من
از مرهم کدام چشمه نوشیده اند ؟
آوازهای قطعه قطعه
گوش هایی بدون حس شنیدن
قنوت های سبز من
دل به آرامش کدام موسیقی سپرده اند ؟
کپکهای روی آرزوها
دلهای بیات شده
قنوت های سبز من
بوی تازگی را از کدام سمت شنیده اند ؟
قنوت های من
فنوت های سرسبز من
بوی دعاهای تازه می دهند
بوی دشتهای همیشه بهار
بوی بالهای فرشته می دهند
به نام خدایی که در این نزدیکی است
پاییز ، بی قرار بر چهره ی دشت می بارد
جاده ای در دور دست نگاه می رقصد
مه آلود و رویایی !
دخترکان آرزو
دست در دست شوق
ترانه ی زندگی را
پر می کنند از قههقهه های بی دلیل...
بی بهانه..
باران ، به اشتیاق خنده های دخترانه شان
از ته دل می بارد !
گنجشکها دلشان می لرزد ،
دخترکان امید اما،
دل توی دلشان نیست !
به خورشید پشت ابر می خندند
و تمامیت مه آلود جاده را پر می کنند از
فانوسهای روشنی
که بر قلب آینده آویزان کرده اند
فردا این فانوسها
خورشید را هم به تماشا می کشاند ..
پ.ن : برای شاگردانم و معصومیت نگاهشان ....
به نام خدایی که در این نزدیکی است
سرگردان سرگردانی های توام
سرگردان چشم های به خون نشسته ات
در پی ظهری آغشته به غزل های عاشقانه
رقص های آنچنینی میان میدان های آذین شده با شمشیر !
سرگردان توام
سرگردان روزهای بی تاب کودکان بی پدر
روزهای زنجیرشده در اسارت شب
روزهای والگی و پروانگی ات دور سرهای بی تن
سرگردان توام
سرگردان لحظه های پیر شده در بی رحمی
لحظه های کرخت شده از سردی بی وفایی
لحظه های سوخته از آتش حقارت و پستی
سرگردان توام
سرگردان پاهای زخمی از زنجیر
دستهای موی کَــــــنان و لبهای مویه کُــــــنان !
سرگردان قلبی پر از اطمینان
سرگردان توام
سرگردان چشم هایی که
جز به سمت منظره های زیبا باز نشد
سرگردان توام
سرگردان سرگردانی های تو !
پ.ن : آه .....از آنچه در تل زینبیه گذشت :((((
به نام خدایی که در این نزدیکی است
دور ذهن خسته ام
خطی از ترانه می کشم
توی خط بسته اش کنون ،
یک سبد بهانه می کشم
یک سبد بهانه رنگ تو
توی کوچه ها،شبانه می کشم
آرزوی بودنت برای من
بغض می شود چرا ؟
یک سبد بهانه را
اشک می برد کجا ؟
سیل می شود چرا ؟
پ. ن :دلم مدام بهانه ی تو را می گیرد
تویی که از همه نزدیکتری !