به نام خدایی که در این نزدیکی است
چرا بغض آلود نگاهم می کنی آسمان؟!
من فقط از تو باران خواستم...
به نام خدایی که در این نزدیکی است
درست وقتی می خواهی کمکت کنند ،
لکنت زبان می گیرند .
لال می شوند .
اصلا از ذهنت فرار می کنند .
مثل خیلی از دوستانت
این واژه های بی معرفت !
.
.
.
پ.ن : امشب یکی از بهترین دوستانم مادرشو از دست داده ...حتی توان گفتن "تسلیت "رو هم ندارم .
پ.ن : چه قدر سخته نتونی برای زخمهای کسی که دوسش داری التیام باشی ..
به نام خدایی که در این نزدیکی است
زمزمه می کرد باد، آرام
در گوش دریا..
رازی در کار نبود
وقتی موج ، دل دریا را چنگ می زد
و گیسوان آب را به دست باد می داد ...
من آبی تر از آسمان بودم
زلال تر از آب!
خورشید در دریا غرق می شد
هیچکس حواسش نبود
جز دل ساده ی من
که کودکانه می ترسید از غرق شدن...
هوا خودش را در حباب جا می داد
دل به دریا می زد
هوای تو
در کدام حباب جا می گیرد ؟
ساحل ، آرام
دریا ، آرام
مــــــن اما طوفانی!
دلم می خواست غروب کنم
به شب برسم
برای دیدن روی ماه تو ...
به نام خدایی که در این نزدیکی است
نگاهت نردبانی بود تا حوالی خدا ...چشم در چشم تو هرکس که می شد آتشفشان دلش فوران می کرد از گوشه ی چشمش ...
دستانت را که تکان می دادی ،انگار همه ی ابرهای دلتنگی را کنار می زدی .آفتاب شادی در دل های خسته مان طلوع می کرد ..
فقط یک اشاره ات کافی بود که دنیایی را جابجا کنیم !
تکیه ات به کدام کوه بود که تکیه گاه محکم عالمی شده بودی ؟
از کدام چشمه ، عشق نوشیده بودی که دریا دریا عاشقانه می ریخت از کلامت .
اخم که می کردی ، همه ی کوهها می لرزیدند ، مهربان که بودی،گلها همه کم می آوردند
دلم تنگ روزهایی است امید دیدنت هر روزدلم را مالامال شور و شوق می کرد
چه قدر جایت خالیست این روزها
روزهایی که نمی دانم چگونه بعد از تو رنگ وجود گرفتند
روزهایی که رنگ وبوی روز بودن نمی دهند
روزهایی به رنگ شب
روزهای بعد از تو ....
ایام هجر را گذراندیم و زنده ایم هنوز
به نام خدایی که در این نزدیکی است .
به نام خدایی که در این نزدیکی است.
تقدیم به مهربانی های همسرم
...خودم دیدم !
از دستان آسمان افتاد
عشقت را می گویم
درست وسط حوض قلبم
ماه بودی ...
هنوز هم هستی
گرچه دلم فکر می کرد
ماهی شکار کرده است !
ماه من ، ماهی من !
هر چه هستی باش
روشنی ام باش
شـــادی ام باش
تــــــــــو فقط باش !
تــــــــــــو که هستی
آنقدر جسور می شوم
که تا ته هستی می دوم
تا آخر تغزل سروده می شوم
تا سرچشمه ابرهاسرک می کشم
و مثل باران
یکریز و بی دغدغه ی باد
مـــــــــــی بارمـــــــــــــ !
تو که هستی
اقاقی ها را شرمنده ی عطری می کنم
که دوستش داریـــــــــــــ ..
روی طاقچه ی زندگی
گلدانی از عرفان بنفشه می گذارم ...
عزیزم بمـــــــان برایم
من پرواز را از دستان تو آغاز کردم
بمان که اوج بگیرم ...
خیالم هم بی حضور تو می میرد !
پ.ن : احساسم به تو آبی است ، حسی به رنگ آسمان
به رنگ آرامش ، به رنگ کاشی های حوض های قدیمی
پ.ن : پیشاپیش روزت مبارک همسر عزیزم
به نام خدایی که همین نزدیکی است
ای خدای آب
از پس شراره های تشنگی
ای خدای نــــــــور
بعد لحظـه های تیرگـی
ای همه امیــــد
در میان کوچه های خستگی
ای ترنم بهـــار
در هوای سرد روزهای مردگی
ای همه ســــــرور
در شب وصال عاشقی
ای خـــــــدای خـــــوب من
ای خدای جــــــــوی های پر شراب
پر زنشئه کن پیاله ی مرا !
پ.ن : رجب ، سپیده دم عشقبازی با خداست...تا قدر ِ وصال راهی نمانده است!
پ.ن:تو لحظه های آسمونیتون دعام کنید دوستان خوبم .