سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

امروز ازدحام خاکستری ابرها

چشمان آسمان را تیره کرده بود 

درست رنگ دلی که مدتهاست در غیبت نور 

مانده است 

 ناگاه کبوتری آمد... 

از سمتی که خورشید می آید 

و حیاط خانه پُر شد از حس پریدن !

رنگ چشمانش  به رنگ مرواریدهای غلتان بود 

رنگ اشکهای زلال !

و بالهایش عطری شبیه گلهای رازقی داشت 

صدایش مثل آواز قاصدک ها

پر بود از طعم خبرهای خوش !

پاهایش انگار آسمانی ترین جاده ها را

لمس کرده بود 

بال که زد، چیزی در هوا چرخ زد

وروی دستانم افتاد ...

بوی زیارت می داد پَــــری که 

برایم سوغات آورده بود !

 

پ.ن :دلم برای امام رضا تنگ شده :(

 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ شنبه 92/1/31ساعت 5:37 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

 

flower

 

یادت که شد پیدا

رگهای من دریا

دریای من غوغا!

..............

 

من گذرگاه تمام بادهای عالمم

چه کسی به این سرعت 

هوای مرا گرم و سرد می کند ؟!

........

 

 

چندروز پیش از دریای یاد تو

چند تایی خاطره تبخیر شده بود 

ابرهایی بالای سر شهر ایستاده اند!

 

.........


به چیدنش سقوط

به بوییدنش صعود 

سیــــب!

 

 



برچسب‌ها: شعرکوتاه
+ تاریخ پنج شنبه 92/1/29ساعت 7:23 صبح نویسنده جویبار | نظر

 

به نام خدایی که در این نزدیکی است .

 امروز میهمان داشتیم .

میـــهمانانـــی از بهشـت .

به گمانم به دیدار مادری هیجده ساله می رفتند ...

 

از انحنای جاده های مه آلود انتظار 

ازپشت پرچین های دور از دسترس نگاه آدم های خاکی  

از راههای پر پیچ و خم سالهای دوری و صبوری 

از میان سالهای جامانده در بهشتی به نام جبهه 

دو دریچه ،دو پنجره رو به هوای تازه ی تنفس ،

به شهر کوچکمان گشوده شد . 

سالها بود که چنین نسیم روحفزایی

مشام گندمزارهای حاشیه ی کویر را نوازش نداده بود ،

و چنین بهاری بر زمستان طولانی دلهامان قدم نگذاشته بود . 

امروز استخوان دو ستاره را بر دوش کشیدیم 

و در خاک شهرمان دفن کردیم 

به این امید که خورشید هر روز صبح از مزارشان بروید 

امروز  آفتابگردان های شهر 

 به نورانی ترین و گمنام ترین ستاره ها سلام کردند . 

امروز شهرمان نور باران شد !

 

پ.ن: تشییع دو شهید گمنام در شهر آرادان . خبر را در اینجا بخوانید .  

 


+ تاریخ یکشنبه 92/1/25ساعت 5:0 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است .

 

 

نـــامــــت از روز ازل بود تســـــلا مادر!  

چشمهــایـــــت در‌ ِ اســرار ِ تـــولا مادر   !

 

چادرت خاک به سر می کند انگار هنوز

وقتی از کوچه تو رفتی به تـقـــلا مادر   !

 

آتش از شرم دوچشمت  به خودش می پیچد

می رود در پـــس دیـــوار به  نجــــــوا مادر !

 

دستهایی که تو را غرق کبودی می خواست

تا ابـــــد پـــرشــــده  از لعنت دنـــیا مادر !

 

آسمان لحظه ی  نیلی شدن صورت تو

شده بود از غم و اندوه  ،  چو مولا مادر !

 

تاب می خورد زمین تا که بگوید با تو

شده گهواره ی محسن  پُـرِ ِ لالا مادر !

 



برچسب‌ها: موزون
+ تاریخ پنج شنبه 92/1/22ساعت 7:4 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

 

 

 

تا تـو را دیـدم،ز دست آیینه افتاد و شکست 

از میان روزها، آدینــــــه افـتاد و شکست

 

 فاصــــله رسم غــــریب روزهای زندگی است 

  از دو چشمم این بت دیرینه افتاد و شکست

 

 



برچسب‌ها: موزون
+ تاریخ دوشنبه 92/1/19ساعت 4:48 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

 

 

 

آسمان آبی بود 

ساده چون آزادی

ما به هم شعر تعارف کردیم 

شعرها مان همه آب

قافیه  باران بود 

بیت ها غرق غزلخوانی باران بودند

 

 

همه چیز عالی بود !

گاه گاهی شاید

مصرعی گل می کرد 

روی دلتنگی آب !

 

در ردیفی از گل

عشق پیدا می شد

چشمه ای می جوشید 

روی دستان سپید گل سرخ 

 

حیف اما دیگر 

آسمان صاف نبود 

تکه ای ابر میان دل او پیداشد 

نرم اما دلگیر ...

آسمان صاف نشد ...

قطعه ای ابر هنوز 

می دود تا ته آسودگی اش 

می پرد از لب چشمانش خواب 

تکه ای ابر هنوز 

می نشیند سر راه خورشید

تکه ای ابر هنوز... !

 

 



برچسب‌ها: موزون
+ تاریخ جمعه 92/1/9ساعت 2:50 عصر نویسنده جویبار | نظر

 

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

 

درد تــو آتش می زنـــد بــر داغ کوچه 

آه تــو جاری شــد میــان بـــاغ کوچه 

از آسمان می ریـــزد انگــاری دوبـاره

مشتی جنون بر خاک های داغ کوچه

 

پ.ن : ایام فاطمیه تسلیت باد . 

 

 



برچسب‌ها: موزون
+ تاریخ دوشنبه 92/1/5ساعت 7:55 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

jamkaran

 

 

دیروز پر کشیده بود دلم به دیدار آسمان 

بی هیچ توشه شداز شوق ، خریدار آسمان 

 

یک شاخه گل ، پر از ابرهای روشن و سپید 

می رفت تا که بـِرویَد  ، پس ِ دیوار ِ آسمان 

 

مثل کبوتر بی چاره ،پـی‌ ِ آب ودانــه نیست 

این دل که بوده همه عمر ،خریــــدار آسمان 

 

بــاران که می رسید از آن سوی ابــرها 

زل زد دلــم  به دیده ی بیــدار آسمـان 

 

خورشید به چراغانی آیــینه ها دمـــید 

آیینه چون سرحلاج شده بردار آسمان 

 

دنیا پر از غـزل و شـــور و شـعر بــود 

وقتی دلم نشست پای سپیدارآسمان

 

پ. ن: سال نو برهمگان مبارک

پ.ن : عکس  از واله ی عزیز، یکم فروردین 1392 آسمان جمکران  

 

 

 



برچسب‌ها: موزون
+ تاریخ جمعه 92/1/2ساعت 2:5 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا