به نام خدایی که در این نزدیکی است
یادت که شد پیدا
رگهای من دریا
دریای من غوغا!
..............
من گذرگاه تمام بادهای عالمم
چه کسی به این سرعت
هوای مرا گرم و سرد می کند ؟!
........
چندروز پیش از دریای یاد تو
چند تایی خاطره تبخیر شده بود
ابرهایی بالای سر شهر ایستاده اند!
.........
به چیدنش سقوط
به بوییدنش صعود
سیــــب!
به نام خدایی که در این نزدیکی است .
امروز میهمان داشتیم .
میـــهمانانـــی از بهشـت .
به گمانم به دیدار مادری هیجده ساله می رفتند ...
از انحنای جاده های مه آلود انتظار
ازپشت پرچین های دور از دسترس نگاه آدم های خاکی
از راههای پر پیچ و خم سالهای دوری و صبوری
از میان سالهای جامانده در بهشتی به نام جبهه
دو دریچه ،دو پنجره رو به هوای تازه ی تنفس ،
به شهر کوچکمان گشوده شد .
سالها بود که چنین نسیم روحفزایی
مشام گندمزارهای حاشیه ی کویر را نوازش نداده بود ،
و چنین بهاری بر زمستان طولانی دلهامان قدم نگذاشته بود .
امروز استخوان دو ستاره را بر دوش کشیدیم
و در خاک شهرمان دفن کردیم
به این امید که خورشید هر روز صبح از مزارشان بروید
امروز آفتابگردان های شهر
به نورانی ترین و گمنام ترین ستاره ها سلام کردند .
امروز شهرمان نور باران شد !
پ.ن: تشییع دو شهید گمنام در شهر آرادان . خبر را در اینجا بخوانید .
به نام خدایی که در این نزدیکی است .
نـــامــــت از روز ازل بود تســـــلا مادر!
چشمهــایـــــت در ِ اســرار ِ تـــولا مادر !
چادرت خاک به سر می کند انگار هنوز
وقتی از کوچه تو رفتی به تـقـــلا مادر !
آتش از شرم دوچشمت به خودش می پیچد
می رود در پـــس دیـــوار به نجــــــوا مادر !
دستهایی که تو را غرق کبودی می خواست
تا ابـــــد پـــرشــــده از لعنت دنـــیا مادر !
آسمان لحظه ی نیلی شدن صورت تو
شده بود از غم و اندوه ، چو مولا مادر !
تاب می خورد زمین تا که بگوید با تو
شده گهواره ی محسن پُـرِ ِ لالا مادر !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
تا تـو را دیـدم،ز دست آیینه افتاد و شکست
از میان روزها، آدینــــــه افـتاد و شکست
فاصــــله رسم غــــریب روزهای زندگی است
به نام خدایی که در این نزدیکی است
آسمان آبی بود
ساده چون آزادی
ما به هم شعر تعارف کردیم
شعرها مان همه آب
قافیه باران بود
بیت ها غرق غزلخوانی باران بودند
همه چیز عالی بود !
گاه گاهی شاید
مصرعی گل می کرد
روی دلتنگی آب !
در ردیفی از گل
عشق پیدا می شد
چشمه ای می جوشید
روی دستان سپید گل سرخ
حیف اما دیگر
آسمان صاف نبود
تکه ای ابر میان دل او پیداشد
نرم اما دلگیر ...
آسمان صاف نشد ...
قطعه ای ابر هنوز
می دود تا ته آسودگی اش
می پرد از لب چشمانش خواب
تکه ای ابر هنوز
می نشیند سر راه خورشید
تکه ای ابر هنوز... !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
درد تــو آتش می زنـــد بــر داغ کوچه
آه تــو جاری شــد میــان بـــاغ کوچه
از آسمان می ریـــزد انگــاری دوبـاره
مشتی جنون بر خاک های داغ کوچه
پ.ن : ایام فاطمیه تسلیت باد .
به نام خدایی که در این نزدیکی است
دیروز پر کشیده بود دلم به دیدار آسمان
بی هیچ توشه شداز شوق ، خریدار آسمان
یک شاخه گل ، پر از ابرهای روشن و سپید
می رفت تا که بـِرویَد ، پس ِ دیوار ِ آسمان
مثل کبوتر بی چاره ،پـی ِ آب ودانــه نیست
این دل که بوده همه عمر ،خریــــدار آسمان
بــاران که می رسید از آن سوی ابــرها
زل زد دلــم به دیده ی بیــدار آسمـان
خورشید به چراغانی آیــینه ها دمـــید
آیینه چون سرحلاج شده بردار آسمان
دنیا پر از غـزل و شـــور و شـعر بــود
وقتی دلم نشست پای سپیدارآسمان
پ. ن: سال نو برهمگان مبارک
پ.ن : عکس از واله ی عزیز، یکم فروردین 1392 آسمان جمکران
به نام خدایی که در این نزدیکی است
وقتی آیینه ی دل ،
موازی آینه ی سپیده می شد
قله های دست نیافتنی نگاهت
پر می شد از لمس سرانگشتان وصال...
و روح سرکش من
در دریای این بی نهایت ِ تکثیر شده
آرام می گرفت ...
فاصله ها را صله می دادی
به بغض شاعر ی که
باران می سرود
ازابر واژه های خاکستری .
و آسمان ، خاک پای خورشیدی می شد
که از سمت گل های سرخ طلوع می کرد !
پاهایی برای سفر آماده می شدند
سفری برای لمس لحظه های نورانی صبح
برای ادراک رویاهای شبنم
روی دستان نیلوفر
و تماشای سماع بیدهای مجنون شده ،
از آواز بادهای سحرخیز !
و دستانی آماده می شدند
برای کاشتن سبزینگی
در دل تنه های تنومند درختان زمستان زده ،
برای چیدن بهار
از شاخه ی ترد و تازه ی زندگی !
پ.ن : لحظه ها در لمس بی نهایتند که جاودانه می شوند ...
برای لمس بی نهایت ، نیلوفرانه دست به دعا برداریم
به نام خدایی که در این نزدیکی است
می خواهم از تب و از غم ننویسم ،نمی شود
هر روز ، از شب و ماتم ننویســم ،نمی شود
بی پا و سر، بی بال و پــَر ، به بیابان دویده دل !
می خواهم از هبوط یک آدم ننویسم ،نمی شود
به نام خدایی که در این نزدیکی است
جمعه ها با این که خود آیینه اند
مثل زخمــی در درون سینـــه اند
جمعه ها رنگ زمین خاکی تر است
آسمان از دوری ات شاکی تر است
جمعه ها گل می کند نرگس به باغ
لاله می خــــواند غزل های فـــــراق
جمعه ها زخم دلــــم وا می شود
مثل آدم ، مثـــــل حــوا مـی شود
جمعه ها نالان و گریان می شویم
ندبه خوان ، زار و پریشان می شویم
جمعه ها عاشق تــر از پروانه ایم
هر غروبش ، شکل یک دیوانــه ایم
جمعه ها را با تو پیمان بسته ایم
از همه دنیای فانی خستــه ایم
جمعه ها اسپنـــد و قرآن و دعـــــا
منتظرهستیـــــم: الـــــــــوعده وفا !