به نام خدایی که همین نزدیکی است
آویخته است
خوشه های شیرین مهربانی هایت
به سر شاخه های ترد خاطره ...
در برگ برگ دفتر زندگی ام می مانی
تو که از جنس عاطفه ای!
پی نوشت 1 : تقدیم به زهرا
دختری که لحظه هایم در کنارش عطر خوش صداقت می گیرد.
پی نوشت 2: این صدای بارون و
این تصویر بارونی تقدیم به دل مهربون زهرا که عاشق بارونه !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
بارانــ نم نم ... می بارد
...ومن تکیه کرده ام به
دیوارهای کاهگلی کوچه باغ احساس
نم نم باران ...
وتنفس لحظه ها در هوای نمناک تازگی
وجست وخیز واژه ها ی سربه هوا
پای دیوار تا نیمه خیس خورده ....
نم نم باران
و آرزوهای یاسی رنگ
و خیال مه آلود پرواز
و باور شکوفه های پرتقالی
برای به بار نشستن
.
.
.
.
"باران بند آمده"
با این که ابرها هنوز خاکستری اند..
چه کسی
خاطره ی در بند بودن باران را
نوشته است ؟
رنگین کمان؟!
باران که بند می آید
فقط از بند این جا بودن
رسته است ... همین !
رهایی طعم شیرینی است
حتی در ذائقه ی باران
باران دیگر نمی بارد
تکیه گاه من ، دیواری ویران !
...خاکـــی ، زخمـــــی
هنـــــــوز ایستـــــــاده ام!
طفــــلک واژه ها زیر این آوار
نای نفس کشیدن ندارند
حتی در هوای اقـاقـی
طفلــــــک واژه ها
طفلک ......
پ.ن: ندارد !
به نام خدایی که همین نزدیکی است
باز جامانده ای از پرواز ؟!
غصه نخور دل من!
فاطمیه در راه است ...
.................
پ.ن: نگاهت بانو... مرا ازاین حضیض به اوج خواهد برد ...دریغ مکن از من التفاتت را!
پ.ن : نمی دانم این دل به عزای تو نشسته است یا به عزای خودش!
به نام خدایی که همین نزدیکی است .
بی قرار شده روز گار
این است ارمغان بهار
ریشه ها بی قرار دویدن
باد بی قرار رسیدن
ابر بی قرار چکیدن
شاخه بی قرار شکفتن ...
...ومن نشسته ام از ازل این جا
بی قرار ،
بی قرار لحظه ی دیدن..
بی قراری ام همه از توست
ای عزیزترین بهانه ی بودن
.............
پ. ن:
اللهم عجل لولیک الفرج
وقتی بیایی بهار می آید ...
پس بیا این زمستان کشت مارا
به نام او که تنها پناه من است
من از سرزمین گل های یخی
از زمهریر بی بهارترین بیشه ها می آیم.
چشم های من خطای دید دارند
دستهایم روشنی نمی کارند
هر چه سبز می کارم
سیاه درو می کنم ..
آبی چه حس غریبی است ..
وقتی سرما رگ هایت را خشکانده است ...
.........
پ.ن : خدااااااای نزدیک من ، چرا دورم از تو؟
به نام خدا
خانه تکانی تمام شده فقط مانده این دل ...
اشکهای من برای شستن این همه آلودگی کافی نیست
دست های تورا می طلبد آقا جان !
دست هایت را از من دزیغ نکن
دریغ نکن ...
نگاهت را از من نگیر آقا!
نگاه مهربانی که در ذهن لحظه های ازدست رفته ی ندبه مانده است
دل های شکسته ، دیدن ندارد ؟...
چشم های اشکبار ، خریدن ندارد ؟
صورتی خیس ، زیر باران شرمندگی ....
آه ! ..دیدن ندارد ؟ خریدن ندارد؟
نگاهت را از من نگیر مولا ی مهربانی ها ...
پ.ن: کسی آیا برای دلم دعا نمی کند ؟ ....
پ.ن : کسی آیا برای دلم دعا نمی کند ؟
پ.ن: آآآآآآآآآآآآآی کجایند دوستان مهربان من ؟
آآآآآآآی کجایی مهربانترین دوستانم ؟
کجایی مهربانترینم ؟
درد نوشت : دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی...
به نام خدا
چه سری است در لبخندت که لحظه ای از پیش چشمانم دور نمی شود ؟
چه رازی است در عمق نگاهت ، هرلحظه میخکوب می کند دلم را ؟
با کدام طوفان عهد بسته ای ؟دیوانه می شوند موج ها در این دل طوفان زده !
کی ، کجا بر دلم نشسته ای ؟ای غریب ترین ، سرخ ترین لاله ی پرپر ..
کدام کینه بر جانت زخم زد ؟کدام مهربانی بر دل من مرهم خواهد نشاند ؟
می گویند : نیستی .. می گویم : تازه هست شده ای ..
روییده ای در سرزمینی به تقدس دلها
پی نوشت : لحظه ای از فکر شهید احمدی روشن و خانواده اش بیرون نمی روم ...
پی نوشت :
بهار رامدیون شهدا هستیم
بهار را مدیون دلتنگی کودکانشان ،
ناله های مادرانشان ، بغض فروخورده ی پدرانشان ،
بهار را .. بهار را مدیون شهداییم .. فراموشمان نمی شود .
به نام خدا
تو را سر سبز می خواهم، سر زمینم !
چشمان آسمانت را آبی
شانه ی درختانت را پر از شکوفه
دستان رودهایت را پر از آب
دهان نیلوفرانت را پر از ترنم های عاشقانه
دامان سبزه زارانت را پر از ستاره های گلرنگ ...
تو را سر بلند می خواهم ، سرزمینم!
دل ستارگانت را پر نور
سبد دشتهایت را پرگل
دستان بادهایت را پر از باران
سرت را بالا بگیر ، سرزمینم !
فرزندانت روی بوم فردا
صورت سربلندی و سرسبزی را نقاشی می کنند .
به نام خدا
گاهی احساس پروانه را
در طواف شمع ،
یا حس کویر را هنگام
پایکوبی قطره های باران ،
..می فهمم..
عشق را اما اصلا نمی فهمم!
من سنگینی کوه را روی شانه های احساس،
گرمی اشک را روی گونه های قلم
می فهمم ...
عشق را اما اصلا نمی فهمم !
من ضربان ثانیه ها را در قلب زمان ،
من نگاه زمین را به سمت آسمان می فهمم
عشق را اما اصلا نمی فهمم!
من قنوت گل را هنگام نماز باران ،
من تپش قلب هوا را،
هنگام رقص قاصدک ها می فهمم.
عشق را اما اصلا نمی فهمم...
نمی فهمم!
به نام خدا
گل کردی میان دست های کویر ،
تمام سبزه زارها غبطه می خورند به حال بیابان های مکه
خوش آمدی ای آسمانی ترین هدیه ی خدا به زمین .