سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

خانه تکانی دل

آی مرد پیر کهنه خر 

خاطرات کهنه چند ؟

گوشه های خاک خورده ی دلم 

چند خاطره شکسته است 

دستهای ترد و  نازک دلم

وقت پاک کردنش ببین 

زخمی و بریده و شکسته است  

 

در میان این شکسته ها 

لکه ی کثیف چند چای تلخ و بی شکر 

روی میز صبح های من 

ظهرهای خسته و بدون حوصله 

زیر سایه ی درخت های گنگ وبی ثمر

 

چند تا غروب غمزده 

بی شکیب و بی هنر

روی بوم روزهای زندگی شتک زده!

 

پنج طاقچه سحر ،

پرز نامه های بی جواب من به آسمان 

هفت جعبه رنگ خشک 

چار تا نماز بی رکوع 

چند تا سپیده بی وضو

هشت تکه  روز بی بهشت 

گوشه گوشه ی دلم

مانده و کپک زده 

 

آی مرد کهنه خر بیا 

کهنه خاطرات من ببر 

گونی بزرگ خود بیار 

خاطرات کوچک و بزرگ من بخر

 

دل برای سال نو 

خوب خود را تکانده است 

یک سبد شکوفه ی دعا

 روی سنگ فرش زندگی 

قطره قطره گل چکانده است 

 


+ تاریخ یکشنبه 92/12/11ساعت 6:47 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

آه ! آدم ها 

که کنارتان نفس می کشم

و سخت نفس کم می آورم؛

کنار شما هوا شکل هوای تهران است 

وقتی باران به فریادش نمی رسد !

آلوده ، سمی... !

 

آه آدم های فرشته صورت ، 

لبخند های مصنوعیتان ، 

مرا به یاد گل های پارچه ای می اندازد 

بی عطر ، بی زندگی !

 

نمی دانید 

چه قدر سردم می شود 

کنار نگاه هایتان !

و چه کویری است 

سرزمین صداقت هایتان

و چه خشک است دریای مهربانی تان! 

 

خم می شود قد اعتمادم

در فراق راستی ودرستی حرفهاتان  

وترک می خورد شیشه ی احساسم 

در یخبندان دورویی هایتان !

 

و می شکند ساقه ی ترد دلم 

در کوران بی معرفتی هایتان !

و گم می شوند رنگ های دنیا 

در نگاه سیاه و سفیدتان ! 

 

مهربانی هایم حلالتان ! 

مهربانی صادقانه ای اگر داشتید ...حرامم باد !

 

 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ شنبه 92/12/3ساعت 2:13 عصر نویسنده جویبار | نظر

 

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

دلتنگ لحظه هایی هستم که از چارچوب قاب تلویزیون 14 اینچ سیاه و سفید می آمدی و

همه چشم می شدیم و گوش...! تا تو لب به سخن بگشایی .

امواجی که لبخندت را میان ما می آوردند ،

آیا هیچ وقت قصه ی  محبت  ما را برایت روایت می کردند ؟

دست که برایمان تکان می دادی ،

قاصدک ها از سرانگشتانت آزاد می شدند

تا خبر بهار  را به سرزمین قلبهامان مژده دهند 

نگاه نافذت که از راه می رسید ،

راه بر هر چه بدی است بسته می شد ،

کدام خوشبختی از این بالاتر که دست تقدیر مرا در زمانه ای نشاند ،

که تو نفس کشیدی و ایمان را فریاد کردی ؟

پ.ن : 

در این روزهای که یاد امام و شهدا فضای وطن را پر کرده ، سخت دلتنگ امامم ،

"چون که گل رفت و گلستان شد خراب

بوی گل را از که جوییم از گلاب"

 

 

 

 


+ تاریخ شنبه 92/11/19ساعت 12:25 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

زمستان است 
دلم می خواهد بروم آسمان 
و کمی برف بیاورم 
و بریزم روی سر کودکان شهرم 
تا این قدر برف شادی نخرند ...
تا آدم برفی بسازند
و برای آدم برفی هایشان لبخندو شال ببرند ...
 
وبریزم  روی تن لخت درختان 
تا برهنه نباشند 
و جای  برگ ها این قدرخالی نباشد !
 
مشتی برف اگر آسمان به من می داد 
می ریختم روی لبه ی پنجره ها 
و بالای دیوارها و پشت بام ها 
تا پاروها هم احساس بودن کنند . 

کمی برف اگر بود  ...
می گذاشتم روی تاقچه ی اتاقم 
و به ستاره های یخی خیره می شدم 
و به افولشان ..
ستاره اگر ستاره باشد ، غروبش هم زیباست !

مشتی برف اگر ..
راستی آسمان چرا گاهی
اینقدر سختت می شود بباری ؟ 
شهر من دلش برف می خواهد 
و باران ...!
.
.
.


+ تاریخ شنبه 92/11/12ساعت 8:11 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

از وقتی رفته ای 

دور و برم همه خیالاتی شده اند 

صبح خیال می کند ، هرروز به خانه ی من سر می زند

خورشید خیال می کند هر صبح پشت پنجره ام نشسته ، گرمم می کند  

پنجره خیال می کند ،هرروز هوای تازه به من تعارف می کند 

هوا خیال می کند ،هرلحظه  فرصت نفس کشیدن به من می دهد
 
نفس هایم می پندارند ، زندگی را برایم رقم می زنند
 
زندگی خیال می کند ، هرروز فرصت های طلایی نثار من می کند 

فرصت ها تصورشان اینست که مرا به بلندای رویاهای قدیمی ام می برند
 
رویاهای قدیمی ام تصور می کنند ، در دلم بذر شادی می کارند 

شادی خیال می کند ، هر روز مرا به قدم زدن در پیاده روی خوشبختی می برد .

خوشبختی دیگر از همه خوش خیال تراست 

فکر می کند ، مرا به گردش در ساحل آرامش کشانده است !

از این همه موجود خیالاتی خسته شده ام 

چه عیبی دارد بگذار همه بدانند
 
من همان گلی هستم که بر مزار تو پرپر شد 

باران گلبرگ هایش را شست 

و باد وجودش را باخود برد ....

پ.ن :سه سال است که لبخند پدرانه ات را

از پشت قاب خاطره ها به تماشا نشسته ام . 

خیلی  دلتنگم اما "  رضا برضائک "

 پ.ن : اللهم ارحم موتانا  

+ تاریخ دوشنبه 92/11/7ساعت 5:51 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است .

 

قاصدک ! منتظر بارانم 

غیر از این  هر چه خبر آوردی ،

از همان راه که تا خانه ی من آمده بودی ،... برگرد !

 

پ.ن: اللهم عجل لولیک الفرج


+ تاریخ پنج شنبه 92/11/3ساعت 9:38 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

 

با این که همه ی روزهای خدا زیبایند ولی بعضی از روزها زیباترند

مثل روز تولد تو  !

زهرا جان زندگی هدیه ی خداست ، قدرش رابدان

برایم خیلی عزیزی و بهترین ها را برایت آرزو می کنم 

تولدت مبارک عزیزم 

 


+ تاریخ یکشنبه 92/10/29ساعت 11:3 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است .

میلاد پیامبر مهربانی (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع) بر همگان مبارک باد 

یک آسمان نـور وشگفتی را جهان، یکبـاره باور کـــرد 

 

وقتی که تو در ظلمت بی انتهای کهکشان ها پانهادی 

 


+ تاریخ شنبه 92/10/28ساعت 5:23 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

آغاز امامت مولایمان حضرت مهدی عج بر همه ی عاشقانش مبارک باد 

صبح است 

دوباره عهد می بندم 

و چشم هایم را روی ِعهدهای شکسته ی دیروز می بندم!

آهسته می گویم :

شکستنی است با احتیاط....... ! 

....وبسته ی عهد امروز را هم اینگونه می بندم !

 

پ.ن : العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان ! 

 

 

 



برچسب‌ها: شعرکوتاه
+ تاریخ شنبه 92/10/21ساعت 8:19 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

آتشی بردار ، گرمشان کن ! 

هیچ وقت روی خورشید را ندیده اند 

سنگهای درون غار !

 


+ تاریخ شنبه 92/10/7ساعت 8:57 صبح نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا