سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

کودکی  بودم...

 مادرم می گفت:

« هر گاه خواستی برخیزی، بگو یا علی...»

بزرگ شده ام...

وگرفتاری هایم نیز..

اینک ثانیه ها نفسگیر تر از همیشه اند

ومن  زمینگیرتر

 اما تمام وجودم تمنای برخاستن است..

 می خواهم برخیزم از این همه دلبستگی

این همه شکستگی ، دلمردگی ..

می خواهم برخیزم

از این همه روزمرگی

دستان دلم دخیل نام بلندت

یا علی... 


+ تاریخ جمعه 90/5/28ساعت 6:7 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدا

پنجره حوصله اش سر رفته بود آنقدر که صحنه ی تکراری دیوار روبرو را تماشا کرده بود . نسیم از آنجا می گذشت. پنجره صدایش کرد . نسیم لبخند زد و آرام پشت پیراهن حریر پنجره قایم شد. تن پنجره خنک شد. و با خوشحالی فریاد زد :«پیدایت کردم!!» نسیم دامن پنجره را رها کرد وچرخی زد. پنجره خیلی دلش می خواست با نسیم دنبال بازی کند . نسیم اما همیشه می گفت قایم باشک را دوست دارد. سالهاست که نسیم سر پنجره را این طوری گرم می کند تا فراموش کند نمی تواند حرکت کند...تا دل شیشه ای اش نشکند....

پی نوشت: آیا برای دوستانمان نسیم بوده ایم؟....


+ تاریخ شنبه 90/5/22ساعت 3:5 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدا

السلام علیک حین تَقرَءُ وتُبَیِن

سوزن انتظار ، نخ اشتیاق ...چشم هایم را به در می دوزم تا بیایی....


+ تاریخ جمعه 90/5/21ساعت 4:56 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدا

جرعه ی اول: انتظار

ماههاست منتظر هستم تا بیاید. رجب که آمد دلم هری ریخت مثل عاشقی که به لحظه ی وصال نزدیک می شود؛ اضطرابی شیرین وجودم را فرا گرفت. ...شعبان که آمد غنچه های امید تب شکفتن داشتند. چشم های انتظار به درگاه آسمان خیره مانده بود تا ماه کریم از در درآید.... .

جرعه ی دوم: رویت هلال

می خواهم عکس این ماه را در دفتر خاطرات ناب بندگی بچسبانم. اصلا توی این دفتر آنچه تکرار می شود ؛ عکس همین ماه است. برای رویتش به بام بلندترین لحظه های دعا می روم. ... ادامه مطلب...

برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار

+ تاریخ شنبه 90/5/15ساعت 4:8 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدا 

ای زمینی ها ! زمین مال شما ، حتی زمان مال شما  

زرق وبرق کهکشان ،هفت آسمان مال شما


آرزوهای دراز زندگی بی آرمان مال شما

طعم فردا بعد امروزو فضای نابشان مال شما


عشق های بی نشان ، پاک وجوان مال شما

قصه ی شیرین فرهاد و جنون عشقتان مال شما


من دلی تنها دلی سرگشته می خواهم زنور

پرکنم بهر خدا ، دیگر همه چیز جهان مال شما

 پی نوشت:

گاهی دلم  قلم به دست می گیرد ومی نویسد ومن بدون هیچ دخالتی نگاهش می کنم.

او از چارچوب ها وقاعده ها می گریزد .

من نیز قواعد نوشتن را نمی دانم. اهل فن که می خوانند به بزرگواری خود من ودلم را ببخشند. ...



برچسب‌ها: موزون
+ تاریخ شنبه 90/5/8ساعت 5:58 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا