سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

جرعه ی اول: انتظار

ماههاست منتظر هستم تا بیاید. رجب که آمد دلم هری ریخت مثل عاشقی که به لحظه ی وصال نزدیک می شود؛ اضطرابی شیرین وجودم را فرا گرفت. ...شعبان که آمد غنچه های امید تب شکفتن داشتند. چشم های انتظار به درگاه آسمان خیره مانده بود تا ماه کریم از در درآید.... .

جرعه ی دوم: رویت هلال

می خواهم عکس این ماه را در دفتر خاطرات ناب بندگی بچسبانم. اصلا توی این دفتر آنچه تکرار می شود ؛ عکس همین ماه است. برای رویتش به بام بلندترین لحظه های دعا می روم. ...

جرعه ی سوم: باز آمده است...

باز آمده است تا ثانیه های التهاب را مهتابی کند. باز آمده است تا دامن شبهای عاشقی را پر از گل های سلام ودرود فرشتگان کند.آمده است تا بگوید که من، تنها من دردانه ی خدا هستم!....

جرعه ی چهارم: توبه

حوض وجودم پر از گل ولای تاسف است ولجن های دنیا پرستی. با دست امید دریچه ای می گشایم تا خالی شوم از این همه ناپاکی .باران مهربانی خدا به شدت می بارد ومن پر می شوم از احساس زلال توبه ....... کاشی های آبی ته حوض ،حالا به ماه سلام می کنند....

جرعه ی پنجم:  بدی ها در زنجیر

می گویند زمانی که به آسمان قدم می گذارد بدی ها را غل وزنجیر می کنند. این را قبل از این که شنیده باشم حس کرده ام.  وقتی در آسمان می درخشد. حس من حس پرنده ایست رها وآزاد .. . در اوج ... بی هیچ دغدغه ای ... حتی دغدغه ی به هم زدن بال ها ...

جرعه ی ششم : شوق

به دلم نگاه می کنم . از شوق لبریز است . شوق غرق شدن در حس رویش دوباره...چقدر سبکم مثل یک قاصدک توی دستهای نسیم...مثل روح صداقت توی چشم ها ی معصوم یک کودک...

جرعه ی هفتم: نیستی در بی نهایت

....اوج می گیرم . از سلام فرشته ها می گذرم وبه مطلع الفجر می رسم. نور می شوم. ذره می شوم و در آغوش بی نهایت نیست می شوم.....



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ شنبه 90/5/15ساعت 4:8 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا