به نام خدا یی که در این نزدیکی است .
این بار هـــم بقیع عزادار و خـــسته است
از جور دشمنان خدا ، دلشکــسته است
ماهی دوباره رفته به آغوش خاکـــی اش
ماهی که کربلا پر وبالش شکسته است
این پنجمین گــــــل گــلزار مصطفــــــاست
از این به بعد کنار بستر مادر نشسته است
از آسمان علم وامامت اگر چه پــر کـشید
در قلب شیعه ولی خوش نشـسته است
به نام خدایی که در این نزدیکی است
دل من ..
....
مثل یک گلدان است
مثل یک تنگ بلور
می نشانم آن را
گوشه ای در لب حوض
گل در آن می کارم
ماه می رویانم
شمعدانی ها را
یک به یک می خوانم
دل من هر روزی
چای با پنجره ها می نوشد
صبح را می فهمد
دست در دست نسیم
همه ی باغچه را می کاود
پا به پای گل سرخ
عطر می افشاند
دل من با زیتون
نسبتش نزدیک است
سرخی اش مثل انار
دل من لبریز است
دل من گلدان است
گل در آن می کارم
ماه می رویانم
نکند بشکنی اش
گل من می خشکد
ماه من می میرد !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
رنگ آن قطعه ی غایب شده از پازل دنیا هستی
نور ساطع شده از پنجره ی رو به ثریا هستی
عطر آن یاس کبودی که در آیینه ی عالم پیچید
شکل آن حس غریب ِدم صبح ِدل شیدا هستی
به نام خدایی که دراین نزدیکی است
عصر یک روز خدا
ذهن درگیر من و
پنجره ای ساکت و سرد
و هزاران پرسش...
چه کسی می داند
که چرا پنجره ها خاموشند ؟
با خودم می گویم :
آه چه خوب !
پیچکی خم شده تا پنجره ی همسایه
وسرک می کشد انگار آنجا
چشم هایش شاید ،
پاسخ ذهن مرا هم بدهد
من از او می پرسم :
چشمهایت را خوب
بازکن تا که ببینی از آن ،
بچه ها نان و اناری دارند ؟
یا که سیبی که بگویند اپل (apple)؟
من چرا هرچه بِــِرِد(bread) می گویم
دلشان می سوزد ؟
موقع اسپل ِ(spell) دَد (dad)
حلقه ای از گل اشک ،
دور چشم ترشان می روید ؟
من نمی دانم که چرا
دختر همسایه
که لب پنجره اش ،پر ِ گلدان ِ صفاست
زنگ آخر با خود
شاخه ای گل زخیابان می چید؟
چه کسی گل ها را
به چه قیمتی خرید ؟...
وسوالات دگر ...
پیچک اما ساکت
شیشه ی پنجره را پوشانده ،
و جواب همه ی پرسش ها ...
در سکوتش مانده .
...امتحان سخت نبوده اما
برگه ی دختر همسایه ی ما
پر شد از پاسخ این پیچک ها !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
دلت از خانه ی خورشید چـــراغانی تر
سایبان ِشب ِ احساس ِ تو بارانی تر
واژه ی ماه ِتــــو درچاه نیفتد هرگز
یوسف ِ روی تو هر ثانیه کنعانی تر
دفتر شعر تــو از قول و غزلها پُــر باد
کودک ِطبع تو هر لحظه دبستانی تر
وغزل هـــــای دلت پر زصمیمیت صبح
سجده های شب تو از همه عرفانی تر
آسمانی شوی از یُمن ِقدوم ِخورشید
نیمه ی ماه در ایام ِ تـــــو ، شعبانی تر
پ.ن : پیشاپیش فرارسیدن نیمه ی شعبان مبارک باد
پ.ن : این شعرتقدیم به
خواهران خوبم : هــــــــــــور و سکوت خیس عزیز
به نام خدایی که در این نزدیکی است
گرچـــه زنــدانی دستان ِ سیاهــید آقا
چون نسیمــی که وزد وقت پگاهــید آقا
دستتان گرچه هم آغوش غل وزنجیر است
دستـگیر فقــــــــــراییـد و پناهـیدآقا
کی شب تار قفس ، روح تو دربند کشید
مــاه رخشانی و افتاده به چاهــید آقا
چشم دارم صله ای زان دل دریایـی و پاک
که امید همه ی اهل گناهید آقا
باز دست من و دامان شکیبایی تو
از خداصــبر بر این بنده بخواهید آقا
پ.ن :
ما تمام وجودمان پر از عیب است و
شعرمان پر عیبتر ! آقا جان شما به کرمت قبول کن !
پ.ن :
از خواهر خوبم " هــــــور " به خاطر راهنمایی هاش ممنونم . اجرت با حضرت معصومه دوست گلم !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
آسمان دوباره در گشود
رو به چشم های تیره ی زمین
برکت از کرانه ها رسید
سبز شد کویر تشنه و حزین
باز هم فرشته ها
روی لحظه های عاشقی
آشیانه کرده اند
در مسیر سجده ها
ستاره ها
خاک را پر از ترانه کرده اند
باز می وزد نسیم مهربانی ات
از کنار رودهای روشن رجب
باز چشم های خیس و خسته ام
در پی امید و نور
باز کور سویی از امید
می دود درون من
شاید این رجب بهانه شد
تا ببخشی ام
ای خدای مهربان من !
پ.ن: حلول ماه رجب بر شما مبارک ...التماس دعا
به نام خدایی که در این نزدیکی است
کــــاش چاهی داشتم،راز دلم را می شنید
ضجه ها و گریه ها و مشکلم را می شنید
کاش نزدیک محــــرم بود و یک گوش نجیب
سوگواریـــهای قلب غافلــــم را می شنید
کاش می رفتم کنار یک حــــرم یا لااقل
یک کبوتر داشتــم ،درددلم را می شنید
مثل گندمــــــزار های زرد باران خورده ام
کاش بادی می وزیدوحاصلم را می شنید
سطرهای یک کتاب کهنه ،بی شیرازه ام
کاش چشمی قصه ی ناقابلم را می شنید
به نام خدایی که در این نزدیکی است .
نـــامــــت از روز ازل بود تســـــلا مادر!
چشمهــایـــــت در ِ اســرار ِ تـــولا مادر !
چادرت خاک به سر می کند انگار هنوز
وقتی از کوچه تو رفتی به تـقـــلا مادر !
آتش از شرم دوچشمت به خودش می پیچد
می رود در پـــس دیـــوار به نجــــــوا مادر !
دستهایی که تو را غرق کبودی می خواست
تا ابـــــد پـــرشــــده از لعنت دنـــیا مادر !
آسمان لحظه ی نیلی شدن صورت تو
شده بود از غم و اندوه ، چو مولا مادر !
تاب می خورد زمین تا که بگوید با تو
شده گهواره ی محسن پُـرِ ِ لالا مادر !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
تا تـو را دیـدم،ز دست آیینه افتاد و شکست
از میان روزها، آدینــــــه افـتاد و شکست
فاصــــله رسم غــــریب روزهای زندگی است