به نام خدا
برای پدرم ...
همیشه..
وقتی توفان ، سرزمین دلم را در می نوردید ،
کلام برمی خاست و خطابه می خواند بر منبر لب هایم ..
این روزها چه کرده ای با دل بی قرارم
که همه ی خطابه ها را سکوت ، می خواند .. .
برای مادرم ...
سوار بر سیاهی چشمانت ،
تا عمق سپیدی دلت رفتم ...
چه سرخ بود خون دل هایی که خورده بودی !
*****************************************
پ. ن : داغ نبودنت را پدر عزیزم ، هیچ التیامی نیست ...
پ. ن: مادر عزیزم ، همیشه تکیه گاهم بمان ...
پ. ن: دوستان خوبم .اگر لطف کنید و صلواتی نثار روح مهربان پدرم کنید ، بی نهایت مرا مسرور کرده اید.