به نام خدا

من در ازدحام  حسی مبهم، ناخوشایند
 من در شیرینی دروغین دلبستگی هایم  
.....از دست رفته ام .
من در اعماق دره ی منیت وخودخواهی ام
بر تلی از لحظه های مه گرفته ی غفلت
ازدست رفته ام...
فریاد می زنم :آقا از دست رفته ام !..
فریاد بی رمقم تنها
تنها تمنای رسیدن به گوش های تو را دارند
شتاب کن  آقا جان
نخواه که دیرتر  شود 
مگر نمی بینی 
هجوم درد را بر سینه ی واژه هایم ؟
 ای پناه لحظه های بی کسی ام 
بی تو به تنگ آمده ام . 
 شتاب کن آقا جان 
شتاب کن....
گستاخی ام؟!!
تنها به خاطر مهربانی های توست
بارها من گریخته ام و تو مرا بازگردانده ای  ...

بازهم تو بیا
من شکسته بال تر از آنم که
فکر پرواز در خیالم نقش ببندد.
فقط سراغ آینه ها را از من نگیر 
 نمی دانم چرا این همه زنگار گرفته اند 
 فقط نپرس جای تو را به که داده ام!
 آقا جان شتاب کن 
من از دست رفته ام 
من گم شده ام 
 میان انبوه خطاهایم...
 بیا من پشت دیوار های بلند شرمندگی
به انتظار تو  نشسته ام  
شتاب کن تا گل های امید در دستان دلم نخشکیده اند...
.......................................................................................................................

 پ.ن :مهربانترینم : من کوچکتر وخودخواه تر از آنم که تو را برای نجات دنیا بخواهم .... من تو را برای نجات خودم می خواهم 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ سه شنبه 90/8/3ساعت 8:29 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا