سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

 

ابرها می گذرند 

نرم و آهسته ،

آرام و بی صدا...

 ابرها،  تازگی ها مرا نمی بینند 

ستارگان را پنهان می کنند 

و روی ماه را می پوشانند 

و قله های احساس مرا لمس نمی کنند !

فریادی از عمق وحودم 

خیز برمی دارد :

"من ساختمان ده طبقه نیستم 

من کوهم ! کوهی پر از احساس !"

و باز برمی گردد و پژواکش در من می پیچد ،

بی آنکه ثمری داشته باشد .

کاش کمی دست از آسمان می شستند 

و دستهای  زمین را می شستند 

این ابرها که خبری از باران ندارند!

 

پ.ن : ابرهایی که باران ندارند ، فقط آسمان را تیره می کنند :(

 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ پنج شنبه 92/5/31ساعت 8:43 صبح نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا