به نام خدایی که در این نزدیکی است
واژه ها که دوره اش می کنند
می گریزد
مبادا حرفی بزند بی لهجه ی باران!
منظره ها که برای تماشا به پنجره ها می کوبند
چشم هایش را می بندد
مبادا چیزی ببیند غیر تکرار آسمان !
دلتنگ که می شود
شعر نمی خواند
مبادا غزلی بخواند بی قافیه ی باران !
ابرها که به حال و هوایش هجوم می آوردند
نمی بارد
مبادا ببارد ، بی شیوه ی باران !
دلم را می گویم
دلی که لابلای ترک های کویر گیر افتاده است !