سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

عکس متحرک باران

وقتی آیینه ی دل ،

موازی آینه ی سپیده می شد 

قله های دست نیافتنی نگاهت 

پر می شد از لمس سرانگشتان وصال...

و روح سرکش من 

در دریای این بی نهایت ِ تکثیر شده 

آرام می گرفت ...

فاصله ها را  صله می دادی 

به  بغض شاعر ی که

 باران می سرود

ازابر واژه های خاکستری .

و آسمان ، خاک پای خورشیدی می شد 

که از سمت گل های سرخ طلوع می کرد !

پاهایی برای سفر آماده می شدند 

سفری برای لمس لحظه های نورانی صبح 

برای ادراک رویاهای شبنم 

روی دستان نیلوفر  

و تماشای سماع بیدهای مجنون شده ،

از آواز بادهای سحرخیز  !

و دستانی آماده می شدند 

برای کاشتن سبزینگی 

در دل تنه های تنومند درختان زمستان زده ،

برای چیدن بهار

از شاخه ی ترد و تازه ی زندگی !

 

پ.ن :  لحظه ها در لمس بی نهایتند که جاودانه می شوند ...

برای لمس بی نهایت ، نیلوفرانه دست به دعا برداریم 

 

 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ یکشنبه 91/12/13ساعت 8:51 صبح نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا