به نام خدایی که در این نزدیکی است
درسیاهی عزایت
به دنبال سپیدی دلم می گردم
مرا پیش دلم روسفید کن !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
من میان کوچه ها عشق تو را گم کرده ام
در کنارم هستی و چشم تو را گم کرده ام
خط خطی کردی زمین و آسمان را من ولی
محو باران گشته ام ، مشق تو را گم کرده ام!
پ.ن : فقط غرض بیان احساسم بود تو این روز بارونی !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
پر از هق هق پروانه ها
پر از غارغار کلاغ ها ...
خواب های گاه و بی گاه من !
"به دلت بـد راه نده
خواب زن چپ است !"
اصلا تا حالا پرسیده ای چرا
بیشتر روزها
از دنده ی چپ بلند می شوی ؟!
خیلی ساده است:
موجودی که از پهلوی چپ آفریده شده
وخوابش چپ است ،
می تواند آیا از دنده ی راست بلند شود ؟
از خواب می پَـــرَم، هراسان و سراسیمه !
خدا را شکر ،
این افکار همه اش
مال خواب های پریشان قرون وسطاست!!
این روزهای مدرن ،
چه کسی امثال مرا این گونه می بیند ؟
این روزهای رایانه و موشک و ماهواره و اتم
امثال من جایی داریم میان همه ی آدَمــــــــ ها
خدا را شکر خــــواب دیده ام
و باور دارم که خوابهایم چپ است !!!
به نام خدایی که در این نزدیکی است
انتهای آرزوها ...
روزی برایم دایره ای بود : شکل آسمان
روزی مکعب بود : مثل کعبه
اما چندیست ،شش ضلعی است
آنهم نه منتظم! : مثل ضریح تو !
بی شک از این شش گوشه تا آن دایره راهی نیست !
به نام او که سبزترین واژه هاست
نَسَــبــت :سبزترین برگ درخت
ریـشـــــه ات : در گـــــــــل ســـرخ
آسـمانت :همه از بال فرشته پُــر پَر
چشمهایـت : شب اســــرار خـــــدا
دستهایت : همه در حال قنوت
تو که از باغ خدا سبزتری،
تو چرا پاییزی ؟!
توچرا...؟!
...
پ.ن : تقدیم به همه ی دوستانی
که احساس پاییزی بودن می کنند !
ومن بـهــــــــــار را در وجودشان
به تماشا نشسته ام !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
عید غدیر خم بر همه ی شیعیان مبارکباد
بر پشته هایی از دنیای کوچک آدم ها
وقتی خورشید ،دستان ماه را بالا برد
بارانی از ستاره
بر دامن برکه ای ریخت
برکه از برکت این اکسیر
تا همیشه ی تاریخ اقیانوس شد!
تا دیر نشده ،
دل به اقیانوس غدیر بزن
اگر هوس دریایی شدن داری!
علـــــــــی یارت !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
من از لب هـای بـی آواز می تـــرسم
من از پــرهای بـی پرواز می تــــرسم
چه زود از خواب من رفتی گلم برگرد !
مـن از رویـای بـی آغـاز مـی تـــرسم
پ.ن :برای پدرم که تکیه گاه دلم بود
...ورفتنش آغاز ویرانی من !
به نام خدایی که در این نزدیکی است
ومیان آدم هایی
که مثل خودت هستند
گم می شوی
آدم های مسخ شده در هیاهوی زمان
در جنب و جوش واژه ها
آدم هایی خزیده در سایه ی نورهای مصنوعی
آدم هایی که فقط باتصویر خورشید گرم می شوند
و عکس ماه را ستایش می کنند
آدم های جهانی شده ،
آدم های مجازی شده
آدم هایی که حرف درخت را نمی فهمند
و برایش شعر می گویند
آدم هایی که باران را فقط از پشت پنجره ها دوست دارند
ودرست لحظه ی آواز باران زیر چترها
به خلسه می روند
آدم هایی که رودها را پشت سدها حبس می کنند
و به این طغیان فرو نشسته
به این روح سرکش در بند
عشق می ورزند
این روزها
آدم دیگر حتی آن آدم رانده شده از بهشت نیست
آدم این روزها
از زمین هم رانده شده
آدم به حبس ابد در زندان خودخواهی محکوم شده
آه آدم ها از دنیای شما خسته ام ...
پ. ن: زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
هوالمحبوب
...وباران که می بارد
به چشم های تو پناه می برم
غافل از این که
از زیر باران به زیر ناودان ....!!!