به نام خدایی که در این نزدیکی است.
بیا مهربان
این بار که بهار می رسد
بذر قاصدک های خوش خبر بکاریم
نگو در این دشت دلتنگی , جز عطش نمی روید
من هر روز منتظرم از شکاف این کوه غم
چشمه های شادی بجوشد و رودهای امید جاری شود .
و از دل این آسمان پر از بغض ,باران های روح افزا ببارد .
و از درز این پنجره ی غبار گرفته , نسیم زندگی بوزد .
بیا مهربان ؛بیش از این امروز و فردا نکنیم .
در دل هر دیوار پنجره ای بسازیم .
و کنار نگاه هر پنجره , گلدانی از اشتیاق بگذاریم .
من هر روز منتظرم شوق از سر این کوچه سر برود
و در تمام شهر سرازیر شود .
من هرروز منتظرم درد کوله بارش را بردارد و از این دشت بگریزد .
خلاصه کنم نازنین ؛
من هنوز منتظرم تو بیایی و روزهای روشن را به یلدای تاریک زندگی هدیه کنی
من هنوز .... من هر روز ... منتظرم !