به نام خدایی که در این نزدیکی است
برای من نگو
که میوه های نوبرانه را دوست نداری
نگو آخرین لقمه ی غذا دلت را می زند ،
وقتی من هنوز میل به خوردن آن دارم .
برای من نگو که
اصلن خوابت نمی آید ،
وقتی من تب دارم .
برای من نگو هیچ دردی نداری
وقتی به دیدنت می آیم .
برای من نگو
تمام باغچه را برای دل خودت می کاری ،
آنهم فقط گل هایی که من دوست دارم !
برای من نگو که تنهایی آزارت نمی دهد ،
درست زمانی که نمی توانم کنارت باشم .
به من نگو سرفه نمی کنی
نگو دلت نمی گیرد
نگو شب های دراز زمستان
روزهای بلند تابستان
بادهای سرد پاییز آزارت نمی دهند
من مادر شده ام . نکند یادت رفته ؟
من همه چیز را می دانم .