به نام خدایی که در این نزدیکی است
سرد است هوا...
به همان اندازه که
اگر برف می بارید و باد می آمد ؛
سرد بود
امسال زمستان همان قدر بی رحم بود ،
که همیشه بود !
چرا که شاخه های زیادی را دیدم؛
که شکستند ...!
و گنجشک های زیادی که غذا نداشتند
و برگ هایی که صورتشان از سیلی سرما سرخ بود !
و شیره ی جانشان ، در رگهای آوندی
یخ بسته بود .
همین زمستان ، که فکر کردیم سرما نبود
سرما بود .... واقعی تر از همیشه !
نگاههایی دیدم
که سردی از سرو رویشان می بارید
و دستهایی که نخواستند
دستی را گرم کنند
و دست های فراوانی که گرم نشدند !
و باور هایی که
دمای انجمادشان به زیرصفردرجه رسیده بود !
و افکاری که هرگز گل ندادند !
لحظه هایی را دیدم که
بی مهری روی آن قندیل بسته بود
و هیچ گرمایی نبود که آبشان کند
و شادی هایی که گرفتار کوران حوادث شدند !
و غم هایی بودند که
ازجنس عشق نبودند
و دلی را گرم نکردند !
زمستان ، زمستان است
حتی اگر خودش را پشت نقابی بهار گونه پنهان کند