به نام خدایی که در این نزدیکی است
مگر نه این که دل به دل راه دارد ؟
اگر این طور باشد
عروسکی پارچه ای که
دستانش همیشه
در دست کودکی های من بود
و همبازی یک
فیل پلاستیکی ِدم بریده ،
دلش برای من تنگ شده است
و یک درخت کاج بلند
که گوشه ی دبستان دخترانه ایستاده بود
و اجازه می داد بچه ها به او تکیه کنند
دلش برای من تنگ شده است .
او حتما یادش هست که چطور
پوست های چوبی شده اش را به بچه ها می داد
که روی آسفالت کف حیاط
نقاشی کنند ...و شاد شوند!
و میوه هایش را زیر پای بچه ها می ریخت
تا وقتی ناظم مدرسه
آوردن توپ در زنگ تفریح را ممنوع می کرد
با آن ها وسطی بازی کنیم .
اگر دل به دل راه داشته باشد
اگر راست باشد
حتما بسته های امواج صوتی شاد
از خنده های بچه ها
جایی در این دنیا رها شده
که گاهگاهی دلشان برای من تنگ می شود .
اگر دل به دل راه داشته باشد
کتاب عروسک چوبی
و حلزونی که کلم می خورد
و آرزویش داشتن بزرگترین خانه ی دنیا بود ؛
برای من دلتنگ است
جوی کوچکی هم باید باشد
که کنار درخت توت بزرگی
به تماشای گرگم به هوای ما می نشست
او هم حتما دلش برایم تنگ شده است .
دل ها حتما به هم راه دارند
خوب می دانم یک کلکسیون
از کارت های تبریک عید
با عکس گلها و منظره های زیبا
همراه با یک دنیا آرزوی خوب
در پاکتی گوشه ی کمد
دلشان برایم تنگ می شود .
اصلا دوره ای به نام کودکی با همه چیزش
که سالهاست از من دور افتاده
دلش خیلی برایم تنگ می شود
دل به دل راه دارد شکی نیست
مثل دل من و کودکی هایم !
+
تاریخ پنج شنبه 93/7/17ساعت 6:58 صبح
نویسنده
جویبار
|
نظر