به نام خدایی که در این نزدیکی است
مادرم از جنس پیچک هاست
مهربانی اش دور وجود ما می پیچد
و سمت روشنایی می رود
مادرم عشق را در حیاط باغچه اش می کارد
او با زمین مهربان است
خاک را می فهمد
که چه برکتی می تواند داشته باشد
او می گوید :
می توان از تیره ی خاک ، روشنی رویاند!
او با سلیقه است
روی قالی زندگی اش را نقش بهار زده
و شبهایش را ستاره دوزی کرده است !
او از خورشید سحرخیزتر است
و از صبح روشن تر
سفره ی احساسش را بی سیب ندیده ام
و مزرعه ی افکارش را بی انجیر !
هر وقت به خانه ی من می آید
درختان زیتون می فهمند !
اقاقی ها دوستش دارند
آه که خانه را گیج می کنند از عطرشان
وقتی او از راه می رسد !