به نام خدایی که در این نزدیکی است
آی مرد پیر کهنه خر
خاطرات کهنه چند ؟
گوشه های خاک خورده ی دلم
چند خاطره شکسته است
دستهای ترد و نازک دلم
وقت پاک کردنش ببین
زخمی و بریده و شکسته است
در میان این شکسته ها
لکه ی کثیف چند چای تلخ و بی شکر
روی میز صبح های من
ظهرهای خسته و بدون حوصله
زیر سایه ی درخت های گنگ وبی ثمر
چند تا غروب غمزده
بی شکیب و بی هنر
روی بوم روزهای زندگی شتک زده!
پنج طاقچه سحر ،
پرز نامه های بی جواب من به آسمان
هفت جعبه رنگ خشک
چار تا نماز بی رکوع
چند تا سپیده بی وضو
هشت تکه روز بی بهشت
گوشه گوشه ی دلم
مانده و کپک زده
آی مرد کهنه خر بیا
کهنه خاطرات من ببر
گونی بزرگ خود بیار
خاطرات کوچک و بزرگ من بخر
دل برای سال نو
خوب خود را تکانده است
یک سبد شکوفه ی دعا
روی سنگ فرش زندگی
قطره قطره گل چکانده است