به نام خدایی که در این نزدیکی است
همین نزدیکی ها
میان خش خش برگ های پاییزی خاطراتم
یا لبه ی پنجره ای رو به افق های روشن صبح
ویا شاید میان کرت های باغچه ی دلتنگی
یا در انحنای جاده ای مه آلود
در لحظه ی رویش بغضی کشنده
یا خشکیدن لبخندی بر صورت واژ ه ها
یا حتی کناربازیگوشی ماهی های قرمز افکارم
در حوض زندگی
یا در سرخی سیلی سکوت
بر گونه ی گلویم...
همین نزدیکی ها
نه خیلی دور
نه خیلی دیر ...
شعرم را گم کرده ام !