به نام خدایی که در این نزدیکی است
میلاد امام رئوف مبارک
می روم درصحن جامع ،
اندکی دور از هیاهو
روی سنگ مرمرین ِحرم ضامن آهو
سفره ای از جنس یک دل
می گشایم روبرویش
کوزه ای از آب باران
تازه باریده زچشمم
می گذارم روی سفره
می نشینم رو به سویش !
یک دل و یک کوزه باران
در بهشتی در خراسان
می شود آقا که باشی
روی این سفره تو مهمان ؟
................
صحن جامعت کجاست؟
چشم های من برای دیده بوسی ِ پای زائران تو
فرش نو گشوده است !
.......
پا به پای لحظه ها
در حریم صحن جامعت ،می روم به عرش کبریا
این زمین مشهدالرضا ست یا که خانه ی خدا ؟
...
پ.ن : شرم گناه نمی گذارد جلوتر بیایم
توی همین صحن جامع می نشینم
کاش تو این چند قدم را ...