به نام خدایی که در این نزدیکی است .
امروز میهمان داشتیم .
میـــهمانانـــی از بهشـت .
به گمانم به دیدار مادری هیجده ساله می رفتند ...
از انحنای جاده های مه آلود انتظار
ازپشت پرچین های دور از دسترس نگاه آدم های خاکی
از راههای پر پیچ و خم سالهای دوری و صبوری
از میان سالهای جامانده در بهشتی به نام جبهه
دو دریچه ،دو پنجره رو به هوای تازه ی تنفس ،
به شهر کوچکمان گشوده شد .
سالها بود که چنین نسیم روحفزایی
مشام گندمزارهای حاشیه ی کویر را نوازش نداده بود ،
و چنین بهاری بر زمستان طولانی دلهامان قدم نگذاشته بود .
امروز استخوان دو ستاره را بر دوش کشیدیم
و در خاک شهرمان دفن کردیم
به این امید که خورشید هر روز صبح از مزارشان بروید
امروز آفتابگردان های شهر
به نورانی ترین و گمنام ترین ستاره ها سلام کردند .
امروز شهرمان نور باران شد !
پ.ن: تشییع دو شهید گمنام در شهر آرادان . خبر را در اینجا بخوانید .