به نام او که در این نزدیکی است .
آری از جنس نبودن ، بودم
قطره ای مهر نگاهت بارید
پر پرواز گرفتم با تو
من و آغاز پریدن با گُل
من و پروانگی ام گِـرد تو
من از آغاز ازل ، پروانه ...
تا به آغوش ابد ، دیوانه ...
راستش را به تو می گویم ، گل !
صخره و کوه نبودم خانه
من و باغ و بستان
من و دشت و گلزار
کی ؟ کجا طاقت این طوفانها ؟
بـــــــــــــال یک
پــ ــ ـروانـــ ـــ ـــ ـــه !
پ. ن: امروز با وجود همه ی طوفان ها لبخند می زنم
فقط به خاطر تو که مهربانی ات را لحظه ای از من نگرفتی ... خدای خوب من !
پ.ن : زمینی شدن شاید حس خوبی نداشته باشد ، اما معجزه بودن حس قشنگی است .