به نام عاشق ترین معشوق عالم
عزیزکم ؛
دیشب سر قرار نیامدی !خیلی منتظرت ماندم. اصلا من همیشه منتظرت هستم. آسمان تاریک بود. مشتی ستاره به آن پاشیدم. تاریکی ها رفتند .آسمان چراغان شد .1 ماه را گفتم گوشه ای به تماشا بنشیند . نسیم را گفتم تا فضا را عطر افشانی کند . چشم خورشید را بستم تا آرام بیایی. اما نیامدی ...
چند وقتی است که به سراغم نمی آیی! می بینمت کنار مرداب نشسته ای و به آن نیلوفر های آبی چشم دوخته ای. من نگرانت هستم ....آن نیلوفر ها ریشه در لجن دارند. بار ها نشانی سرچشمه را به تو داده ام اما....نگاهت مدام به زمین است. سرت را بالا بگیر! کمی هم به آسمان نگاه کن. چشمان تو لایق دیدن منظره ها ی دیگر است .
دل به چه بسته ای ؟ چه کسی را در دلت به جای من نشانده ای؟ آن ها که دوستشان داری؛ لیاقت تو را ندارند.همه را دور بریز ! من عاشق قطره های قلب توام که از کنار چشمانت می چکند. نمی دانی قلبت وقتی می شکند چه قدر دوست داشتنی تر می شود.2
راستی هدیه ی تولدت گوشه ی دلت خاک گرفته. گاهی به سراغش برو وغبارش را بگیر . می دانم هدیه های من به تو آن قدر زیاد است که در میان آن ها گم شده ای.منظورم همان است که در کادویی از جنس بلور سرخ پیچیده ام! آن روز که تو نبودی من به فکر بهترین هدیه برای تو بودم . قطره ای از روحم را در گوشه ی دلت گذاشتم.3 یادت نیست؟ آن روز تو هم عاشق من شدی .همان روز عهد بستیم وچه سر شار بود ی از این همه عشق وچه سرمست!
یادت هست؟ عهدمان را می گویم! گفتم: آیا قول می دهی که همیشه عاشقم بمانی؟!.... بله ات4 را به گوش همه ی دنیا رساندم وبه آن بالیدم ! آن گاه دستت را گرفتم وباغ سبزی نشانت دادم؛ برای آن که همیشه نشانه هایم را پیش چشمانت داشته باشی. ریشه در دلت بود وتو دل باختی به سایه ها . عکس را با اصل اشتباه گرفتی.
عزیزکم ؛ نمی دانی چقدر مشتاقت هستم5 وتا چه اندازه دوستت دارم ؛ دریا را آورده ام تا یاد بگیری چگونه دلت را وسعت ببخشی . آسمان را به تماشای شکوه وبزرگی ات آورده ام .خورشید را اجیر کرده ام تا به نورانیت تو غبطه بخورد! و«تو» را آورد ه ام تا همه را به سجود بکشانم.6 آیا باز هم شک داری که عاشقت هستم؟ آیا قدیم تر ازمن در دوست داشتنت کسی را می شناسی؟ مهربان تر از من به خودت کجا دیده ای ؟
کوچکم
از چه می گریزی؟ می دانم بارها پیمان شکسته ای. جنس شرمندگی ات را می شناسم. مگر نمی دانی ابر را گفته ام که باران ببارد تا گریستن را بیاموزی وتازه شدن را! مگر نمی دانی زمان ها ومکان هارا برگزید ه ام و تبرکشان کرده ام تا بهانه ای باشند برای بازگشتنت! . بیا !عزیزم! بیا. آغوش مهربانی ام همیشه برای تو گشوده است ...
من همیشه در وعده گاه عشق ایستاده ام7.....منتظر...!
راستی اگر خواستی هدیه ای بیاوری از همان تکه های کوچک قلبت بیاور که رنگ سرخ هدیه ی خودم را گرفته...!
1.ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح الدنیا وجعلناها رجوما للشاطین(ملک 5)
2. انا عند المنکسره القلوب (حدیث قدسی)
3. ونفخت فیه من روحی
4. الست بربکم قالوا بلی
5.اگر بند گانم می دانستند که چقدر مشتاقشان هستم ؛ از شوق جان میدادند.(حدیث قدسی)
6.واذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا.....(بقره 34)
7. و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان...(بقره186)