به نام خدایی که در این نزدیکی است
از حریــم دل من تا حــــرمت راهی نیست
من شب تارم و غیر از تو سحرگاهی نیست
جاده ها تنگ و هـــمه بن بـــست اند
جز به پهنای نگاه تو ، گذرگاهی نیست
درد و غــم می رود از خانه ی دل، می دانم
پشت گلدسته ی زرد حرمت ،آهـی نیست
چشم هایم به تمنای نگاهت به در است
چشم هایی که دگر بسته به درگاهی نیست
لب حوض دل من ای همه خوبی بنشین!
که بغیر از رخ تو ، توی دلم ماهـــ ی نیست