به نام خدایی که در این نزدیکی است
یُریدونَ لِیُطفِئوا نورَاللهِ بِاَفواهِهِم واللهُ مُتِمُّ نورِه وَلوکَرِهَ الکافِرون
گیرم که دست شب
به ندایت گلوله زد ،
کی با تلنگر سنگی
تلالوء خورشید می رود ؟
گیرم که خاکستری از جنس کینه ها
باز از بلندی بامی فرو نشست
بر روی چهره ی نورانیت گلم !
غمگین مباش که مادر پدری نیست در برت
می آید از بلندترین بام آینه
فرزند فاطمه
که بروبد غباردشمنی ،
از صورت تمامتر زماه تو
ای آشناترین تبسم هستی!
ای سپید سبز !
اینک بخوان دعای فرج را
که وقت رفت
دل رفت و
طاقت آیینه سر رسید
امن یجیب به داد سحر رسید
اینک بخوان دعا که
خدا را چه دیده ای
شاید به گوش بسته ی دنیا خبر رسید :
از نور فاطمه ماهی دگر رسید !