به نام خدایی که در این نزدیکی است
به نام خدایی که در این نزدیکی است
خاک اگر چشمان تو را از من گرفت
کدام باد ، کدام طوفان می تواند
نگاه مهربانت را ازحافظه ی من برباید ؟
نیستی
و آب این چشمه های خروشان
که جزیره ی چشمانم را در برگرفته اند
هیچ اثری بر آتشـ فشان درونم ندارند
...
نیستی و
من هر صبح به چهار سمت این خانه
سلام می کنم
درست مثل کسی که
در بیابان قبله اش را گم کرده باشد !
پ.ن : برای شادی روح تمام پدر های خفته در خاک صلوات ...
به نام خدایی که در این نزدیکی است
یا محمد داستان عاشقی آغاز کن
با قلم، با بال ، با اقرا ، بیا پرواز کن
قصه ی تاریکی دنیا دگر آخر رسید
با دو چشمانت بیا در داستان اعجاز کن
روزگار لات وعُزّی و هُبل از یاد رفت
با دو دستانت بیا یک نغمه ی نو ساز کن
بر کویر تشنه ی دنیا ببارو جان ببخش
از کنار کعبه یک شعر جدید آواز کن