سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

عاشقانه

باز دیشب با خیالت کوچه باغ آسمان 
پر زگل ها شد ، پر از فواره شد 
باز نامت آمد و در چشم من طوفان گرفت  
چشمه ها جاری زسنگ خاره  شد 
راستی ای مهربانتر از همه عالم به من 
کی غم دوری سر آمد، درد هایم چاره شد؟
نازنینم قلب من کوچکتر از سودای توست 
این سر سودازده از عشق تو  آواره شد 
می نشیند بر سر راهت همه ساعات عمر 
گویی از وقتی نبودم قلب من این کاره شد !

+ تاریخ دوشنبه 93/2/29ساعت 5:33 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

آسمان یک روز بهاری

هر روز ازپشت این پنجره می بینم:

صبح دلش می گیرد آسمان 

آنقدر که خورشید هم تمام شادی اش را بر می دارد

و گوشه ای

پشت انبوه بغض های خاکستری ، پنهان می شود 

ظهر که می شود؛ طوفان به پا می کند 

سرش را به تمام دیوارهایی که ایستاده اند، می کوبد

درهای باز را می بندد ،

با پنجره ها هم سر جنگ دارد !  

عصر ...بی قرار ، دیوانه وار ...می بارد 

و می بارد ...

و می بارد ...

شب خسته می شود ،

و مثل بچه های خسته از لجاجت های روزانه 

آرام می گیرد...

چقدر بهار ، آسمان را به تلاطم می کشاند .

چقدر آسمان دلم این روزها بهاری است !

 


+ تاریخ یکشنبه 93/2/28ساعت 4:18 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

دلتنگی
گاهی آنقدر ...
آنقدر که اردیبهشت هم 
تو را به یاد بهشت نمی اندازد 

گاهی آنقدر ....
آنقدر که باران های بهاری هم 
تو را به فکر رویش نمی اندازد
 
گاهی آنقدر ...
آنقدر که گندمزارهای سرسبز هم 
به اندیشه ات برکت نمی دهند 

گاهی آنقدر ...
آنقدر که هزاران شعر هم 
روحت را مهمان تنفس هوای تازه نمی کند 

گاهی آنقدر....
آنقدر دلتنگی که مجبوری بگویی 
"دلتنگم"
هر چه بادا باد ! 

پ.ن : در سال جدید عهد کرده بودم از دلتنگی ننویسم 
واین انسان چقدر عهدشکن است :دی 

+ تاریخ پنج شنبه 93/2/4ساعت 11:32 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا