• وبلاگ : قـــنوت جـــويبــار
  • يادداشت : زخم هايت را گرامي دار...
  • نظرات : 5 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام اينم داستان ولي تو وب سر جاش بود!!!!!!!!!!!
    روزي سقراط حکيم مردي را ديد که خيلي ناراحت و متاثر بود .
    علت ناراحتي اش را پرسيد . شخص پاسخ داد :
    در راه که مي آمدم يکي از آشنايان را ديدم . سلام کردم.
    جواب نداد و با بي اعتنايي و خودخواهي گذشت و رفت و من از اين طرز رفتار او خيلي رنجيدم.
    سقراط گفت : چرا رنجيدي ؟
    مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنين رفتاري ناراحت کننده است.
    سقراط پرسيد : اگر در راه کسي را مي ديدي که به زمين افتاده و از درد به خود مي پيچد.
    آيا از دست او دلخور و رنجيده مي شدي
    مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمي شدم. آدم از بيمار بودن کسي دلخور نمي شود .
    سقراط پرسيد: به جاي دلخوري چه احساسي مي يافتي و چه مي کردي؟
    مرد جواب داد : احساس دلسوزي و شفقت و سعي مي کردم طبيب يا دارويي به او برسانم.
    سقراط گفت : همه اين کارها را به خاطر آن مي کردي که او را بيمار مي دانستي .
    آيا انسان تنها جسمش بيمار مي شود ؟
    و آيا کسي که رفتارش نا درست است ، روانش بيمار نيست ؟
    اگر کسي فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدي از او ديده نمي شود؟
    بيماري فکري و روان نامش غفلت است.
    و بايد به جاي دلخوري و رنجش نسبت به کسي که بدي مي کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبيب روح و داروي جان رساند.
    پس از دست هيچ کس دلخور مشو و کينه به دل مگير و آرامش خود را هرگز از دست مده.
    بدان که هر وقت کسي بدي مي کند در آن لحظه بيمار است.
    پاسخ

    سلام . لطف كرديد جناب حضوري . نمي دونم اشكال از كجاست ؟ ولي همين الان هم سر زدم و به جاي اون اخبار شاسخيني 2 بود!!!!!!!! حتما اشكال از سيستم ماست.