سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

پدرم می گفت: قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست. پس زخم هایت را گرامی دار. زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است. تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی  شگفت بخواهد ؛ وهیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست. و نوشداروی عشق تنها در دستان اوست.  او که نامش خداوند است. پدرم گفته بود  که عشق شریف است و معجزه گر . اما نگفته بود که عشق چقدر نمکین است ونگفته بود او که نوشدارو دارد ، دستهایش این همه از نمک عشق پر است ونگفته بود او هر که را دوست تر دارد ، برزخمش از نمک عشق بیشتر می پاشد.زخمی بر پهلویم است وخون می چکد و خدا نمک می پاشد . من پیچ می خورم وتاب می خورم  ودیگران گمانشان که می رقصم..

 «رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست» 

..................................................................................................................

پی نوشت : از کتاب «من هشتمین آن هفت نفرم» از عرفان نظر آهاری ص 11                                                             پی نوشت 2: چقدر دلم برای نوشته های عرفان تنگ شده بود .... از عزیزی که امروز امکان خواندن این کتاب را فراهم کرد ممنونم


+ تاریخ سه شنبه 90/7/26ساعت 11:0 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا