سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                                                                             به نام خدا

برای پدرم ...

همیشه..

وقتی توفان ، سرزمین دلم را در می نوردید ،

کلام برمی خاست و خطابه می خواند بر منبر لب هایم ..

این روزها چه کرده ای با دل بی قرارم 

که همه ی خطابه ها را سکوت ، می خواند .. .

برای مادرم ...

سوار بر سیاهی چشمانت ،

تا عمق سپیدی دلت رفتم ...

چه سرخ بود خون دل هایی که خورده بودی !

*****************************************

پ. ن :  داغ نبودنت را پدر عزیزم ، هیچ التیامی نیست ...

پ. ن: مادر عزیزم ، همیشه تکیه گاهم بمان ... 

پ. ن: دوستان خوبم .اگر لطف کنید و صلواتی نثار روح مهربان پدرم کنید ، بی نهایت مرا مسرور کرده اید. 



برچسب‌ها: شعرکوتاه
+ تاریخ چهارشنبه 90/10/7ساعت 8:17 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا