چراغ جادو

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
سلام .
" و يک درخت کاج بلند
که گوشه ي دبستان دخترانه ايستاده بود
و اجازه مي داد بچه ها به او تکيه کنند "

بسيار خوب و خواندني . موفق باشيد .
پاسخ

سلام . سپاس از حضور و نظرتان
حسابي دلم تنگ شد.......
منتظرتون هستم
پاسخ

خدمت ميرسم .

پاسخ

خودت گلي سحر جون :)
سلام مطالبتون خيلي زيباست به من هم سر بزنيد
زيبا
اميدوارم چون روزگاران گذشته بيشتر فعاليت کنيد
پاسخ

سلام . ممنون از حضورتون .
مادر که برود نظم خانه به هم مي ريزد
نگاه کن...
"علي" نجف
"حسن"بقيع
"حسين"کربلا
"زينب"دمشق
و "مهدي"را نمي دانم کجا بيابم.
پاسخ

سلام عزيزم . ممنون از اين که سر زديد .
کاربر گرامي، سلام
در تاريخ چهارشنبه 93 آبان 14 نوشته شما با عنوان دلتنگ کودکي برگزيده شده و در جايگاه پيوندها در مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب و دبير سرويس آن هور بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
پاسخ

سلام سپاسگزارم
انصافا يادش بخير.من که گمونم دوران کودکيم خيلي دلش براي من تنگ شده باشه.بس که عجيب غريب بودم...اگه بدونيد چه کارايي مي کردم!!!خونه مون بزرگ بود و چند تا اتاق داشت.حالا شما حدس بزنيد با اون همه اتاق من کجا مشقامو نوشته باشم خوبه؟هوم؟
طبقه ي دوم خونمون دو تا کمد لباس داشتيم من همه ي دوران کودکيمو در حال بالا و پايين رفتن از اين دو تا کمد بودم..آخه مشقامو فقط اون بالا مي نوشتم. مشقامونم که آخه تمومي نداشت..خلاصه دوران خيلي خوبي بود...من هنوزم تو همون عوالمه کودکيم...
پاسخ

خب اون شيطون خانم قرار بوده که شاعر کودک بشه ديگه ! شعراتونو دوس دارم . خيلي حس خوبي بهم ميده . موفق باشيد .
واقعا" هم براي کودک درون بود :) ممنون
پاسخ

ممنون از حضورت
دلم تنگ شد...
پاسخ

:)