• وبلاگ : قـــنوت جـــويبــار
  • يادداشت : براي چيدن بهار
  • نظرات : 5 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    خيلي زيبا و هنري بود استاد! درود
    واقعا نتونستم هيچ سطري رو بر سطري ديگر ترجيح بدم. همش عالي بود و بهاري.

    وقتي آيينه ي دل ،

    موازي آينه ي سپيده مي شد

    قله هاي دست نيافتني نگاهت

    پر مي شد از لمس سرانگشتان وصال...

    و روح سرکش من

    در درياي اين بي نهايت ِ تکثير شده

    آرام مي گرفت ...

    فاصله ها را صله مي دادي

    به بغض شاعر ي که

    باران مي سرود

    ازابر واژه هاي خاکستري .

    و آسمان ، خاک پاي خورشيدي مي شد

    که از سمت گل هاي سرخ طلوع مي کرد !

    پاهايي براي سفر آماده مي شدند

    سفري براي لمس لحظه هاي نوراني صبح

    براي ادراک روياهاي شبنم

    روي دستان نيلوفر

    و تماشاي سماع بيدهاي مجنون شده ،

    از آواز بادهاي سحرگاهي .

    و دستاني آماده مي شدند

    براي کاشتن سبزينگي

    در دل تنه هاي تنومند درختان زمستان زده ،

    براي چيدن بهار

    از شاخه ي ترد و تازه ي زندگي !

    پاسخ

    سلام . خوش اومدين . خيلي لطف داريد . دلتون هميشه بهاري !