سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن، زار شدن هم دارد

هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شده ، خوار شدن هم دارد

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده ، تار شدن هم دارد

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو ، بیمار شدن هم دارد

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن ، حس دل آزار شدن هم دارد

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده ، تلنبار شدن هم دارد

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار ، طلبکار شدن هم دارد

نکند منتظر مردن مایی آقا؟!ـ
این بدی ، مانع دیدار شدن هم دارد

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار ، گرفتار شدن هم دارد

 

پ. ن : از یادت غافل نبوده ام مولا...

شاید نمی دانم یاد کسی بودن یعنی چه ؟ 

پ.ن :هم نامت بر زبانم وهم گناه...  ببخش آقا جان .. 

پ. ن: نکند منتظر مردن مایی آقا؟!ـ

 

برای دانلود این مناجات زیبا به اینجا مراجعه فرمایید.


+ تاریخ دوشنبه 90/10/26ساعت 11:0 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدا 

پ . ن:دست به دامن بهار شو !

نکند دلت از سماع گل ها جا بماند...

...............

 پ . ن: میان آوندهای من 

جاری شدی.. 

رویش را حس می کنم

همیشه / بهارم باش !

..............

پ . ن: آیینه بندان کرده ام دلم را 

شکوفه باران کرده ای نگاهت را

بیا تکثیر بهار را در دلم ببین !

...............

پ . ن: بهار رخت هایش را روی بند دنیا آویخته است..

زمستان رخت بر نمی بندد!

.........................

پ . ن: بهار هم تصویر مرده ای بیش نیست

وقتی گرمای حضور تو در رگهای من جاری نباشد ! 

.........

پ .ن: بخواهی ، نخواهی ..

نه ! نخواهی بهار نمی آید 

..................

 

 پ. ن : آدرس دلم را داری ؟!

بهار جان با توام !

picfa net%20(13) تصاویر بسیار زیبا طبیعت با مضمون رنگ سبز



برچسب‌ها: شعرکوتاه
+ تاریخ جمعه 90/10/23ساعت 12:0 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدا

دیگرازهجوم واژه ها نمی ترسم 

دیگر از  چنگ درد واره ها ،نمی ترسم 

تا پناه من شدی ای عزیزترین

دیگر از  سمت جاده ها نمی ترسم!


پ.ن : من پشت "لحظه های با تو بودن "پناه می گیرم ..بگو درد ها ببارند ..

 



برچسب‌ها: موزون
+ تاریخ پنج شنبه 90/10/22ساعت 8:47 صبح نویسنده جویبار | نظر

                                                                                                   به نام خدایی که در این نزدیکی است 


بالهای احساس

از  اصابت تیرهای تقدیر، زخمی بود 

خیال پرواز از حافظه ی روح ،پریده بود..

و آواز بر لب های  امید، یخ زده بود ...

دستان واژه های معطرت ،

 التیام را به زخم های عمیقم پیوند می زد ..

نگاهت هیچ گاه از خیال رویش این کویر خالی نبود .

شک ندارم  تو ....باران بودی

 پ .ن: روح باران را آیا می شود در چند جمله ریخت...

یا در قابی به تصویر کشید ؟



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ سه شنبه 90/10/13ساعت 4:56 عصر نویسنده جویبار | نظر

 

به نام خدا

باران می بارید

بارانی از نور وقاصدک

یکی از قاصدک ها به من گفت:

زمستان هم گل می روید ...

هیچ سیزدهی نحس نیست ..

خبر اصلی اما این نبود

خبر ، خبر آمدن تو بود ..


 

دخترکم 

..تولدت مبارک !

 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ سه شنبه 90/10/13ساعت 8:54 صبح نویسنده جویبار | نظر

... وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ

ادامه مطلب...

+ تاریخ سه شنبه 90/10/13ساعت 6:0 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدا

زمین،سردش بود، زیرا ایمانش را از دست داده بود . 

نه دانه ای از دلش سر در می آورد، 

و نه پرنده ای روی شانه هایش آواز می خواند.

قلبش از ناامیدی یخ زده بود و دستهایش در انجماد تردید مانده بود.

خدا به زمین گفت:

"عزیزم ایمان بیاور تا دوباره گرم شوی" .

 اما زمین شک کرده بود.به آفتاب شک کرده بود،

به درخت شک کرده بود، به پرنده شک کرده بود.

 
خدا گفت:به یاد می آوری ایمانِ سالِ پیش ات،چگونه به پختگی رسید؟

 تو داغ و پر شور بودی و تابستان شد،

و شور و شوقت به بار نشست و کم کم از آن شوق و بلوغ،به معرفت رسیدی.

 نام آن معرفت را پاییز گذاشتیم. اما... 


من به تو گفتم که از پس هر معرفتی، معرفت دیگری است،

 و پرسیدمت که آیا می خواهی تا ابد به این معرفت بسنده کنی؟


تو اما بی قرارِ معرفتی دیگر بودی.

و آنگاه به یادت آوردم که

 هر معرفت دیگر در پی هزار رنج دیگر است،و تو

برای معرفتی نو،به ایمانی نو محتاجی.

اما میان معرفت نو و ایمان نو ،

 فاصله ای تلخ و سرد است،که نامش زمستان است.

فاصله ای که در آن،باید خلوت و تامّل و تدبیر را به تجربه بنشینی،

صبوری و سکوت و سنگینی را...

و تو پذیرفتی.

اما حال،وقت آن است که از زمستان خود به در آیی،و دوباره ایمان بیاوری،

و آنچه را از زمستان آموختی،در ایمان تازه ات به کار بری.

زیرا که ماندن در این سکوت و سنگینی،رسم ایمان نیست.

ایمان،شکفتگی و شور و شادمانی است.

ایمان،زندگی است.


پس ایمان بیاور، ای زمین عزیز !


و زمین ایمان آورد و جهان،گرم شد.

 زمین ایمان آورد و جهان،سبز شد.

زمین ایمان آورد و جهان،به شور و شکفتگی و شادمانی رسید.


نام ایمان تازه ی زمین، بهار بود.

 "عرفان نظر آهاری

 


+ تاریخ جمعه 90/10/9ساعت 12:0 صبح نویسنده جویبار | نظر

                                                                             به نام خدا

برای پدرم ...

همیشه..

وقتی توفان ، سرزمین دلم را در می نوردید ،

کلام برمی خاست و خطابه می خواند بر منبر لب هایم ..

این روزها چه کرده ای با دل بی قرارم 

که همه ی خطابه ها را سکوت ، می خواند .. .

برای مادرم ...

سوار بر سیاهی چشمانت ،

تا عمق سپیدی دلت رفتم ...

چه سرخ بود خون دل هایی که خورده بودی !

*****************************************

پ. ن :  داغ نبودنت را پدر عزیزم ، هیچ التیامی نیست ...

پ. ن: مادر عزیزم ، همیشه تکیه گاهم بمان ... 

پ. ن: دوستان خوبم .اگر لطف کنید و صلواتی نثار روح مهربان پدرم کنید ، بی نهایت مرا مسرور کرده اید. 



برچسب‌ها: شعرکوتاه
+ تاریخ چهارشنبه 90/10/7ساعت 8:17 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا