سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

نعناع

وتو آن بوته ی کوچک نعنایی
 
که به بستر این رود ریشه کردی
و برگهایت را در آن گسترده ای
وتردی نگاهت را به آن بخشیده ای
 
حالا  جوی کوچک زندگی ام در مسیرش
به این جا که می رسد
 
همین جا که تو پیدا شده ای
سبز می شود و معطر !
پیچ و تاب می خورد در برگهای تازه ی تو 
و تو هر روز جوانه می زنی 
و بزرگ و بزرگ تر می شوی
 
و من هر روز سبزتر !
همیشه سبز بمان
نعنای کوچک زندگی من 
قول می دهم رایحه ی خوش تو را به هر جا ببرم 
نه !!!!
 بگذار عطر تو مرا به دور دست ها ببرد !
 
پ.ن : تقدیم به فرزندان عزیزم  که  زندگی ام رااز  سر سبزی و نشاط  پر کرده اند . 

پ.ن 2 : باید اعتراف کنم ایده ی این پست به این پست بی ربط نیست ! با سپاس از سحرخانم مؤدب

+ تاریخ چهارشنبه 93/3/28ساعت 7:9 عصر نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است

غم دوری

خاک اگر چشمان تو را از من گرفت 

کدام باد ، کدام طوفان می تواند 

نگاه مهربانت را ازحافظه ی من برباید ؟

نیستی 

و آب این چشمه های خروشان

که جزیره ی چشمانم را در برگرفته اند 

هیچ اثری بر آتشـ فشان درونم ندارند 

...

نیستی و 

 من هر صبح به چهار سمت این خانه

 سلام می کنم 

درست مثل کسی که 

در بیابان قبله اش را گم کرده باشد ! 


پ.ن : برای شادی روح تمام پدر های خفته در خاک صلوات ...


+ تاریخ پنج شنبه 93/3/8ساعت 8:22 صبح نویسنده جویبار | نظر

به نام خدایی که در این نزدیکی است

مبعث

یا محمد داستان عاشقی آغاز کن 

با قلم، با بال ، با اقرا ، بیا پرواز کن 

 

قصه ی تاریکی دنیا دگر آخر رسید

با دو چشمانت بیا در داستان اعجاز کن

 

روزگار لات وعُزّی و  هُبل  از یاد رفت 

با دو دستانت بیا یک نغمه ی نو  ساز کن 

 

بر کویر تشنه ی دنیا ببارو جان ببخش 

از کنار کعبه یک شعر جدید آواز کن 

 


+ تاریخ سه شنبه 93/3/6ساعت 8:4 صبح نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا