سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدایی که در این نزدیکی است 

وقتی خورشید خرمن نورش را 

روی شانه ی دنیا می گذاشت 

وقتی ماه نور راز گونـــه اش را 

به گونه ی  دلهـا می پاشـــید 

تو را من آن میانه مـی جـستم 

حتی در سوسوی ستارگان من 

سمت و سوی تو را می کاویدم 

من هر نوری را بوســـــیده ام 

هرشـمعــــی ،هـرچــراغــــی

من حتی کرم های شبتاب را

دیده ام 

چرا که می دانستم 

هر نوری ، طیفی از وجود نورانی توست ! 

 

راستی چه شد که من به هجوم تاریکی تن دادم ؟

منی که تمام عمر دستانم را

به گدایی نور عادت داده بودم !

 

تاریکی که مطلق شد 

تازه می فهمی که نور چیست !

تیرگی ها تو را شیفته ی روشنایی می کنند 

آنقدر که کوچکترین روزنه های نورانی را می بینی 

می بویی 

لمس می کنی

همان چیزهایی که در روشنایی اصلا به چشم نمی آیند !

گاهی باید در تاریکی بود تا مردمک چشمان دلت 

در پی دیدن نور 

بزرگ شود 

اینست حکمت تاریکی ها !



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ یکشنبه 92/5/27ساعت 8:18 صبح نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا