سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

به نام خدایی که در این نزدیکی است

 

از وقتی ثانیه های خسته ی من 

از چشمان زیبای تو افتاده اند....؛

.

.

.

بد جور از پا در آمده اند ! 

 حالا به هردری می زنم 

 که لحظه هایم به چشم بیایند !

که ثانیه هایم از بستر این خستگی مدام برخیزند !

این است که قلم موی دعا را برمی دارم 

و آنها را رنگ آبی می زنم 

آهـــــــــــ ! عزیزترینم،  نگرانم !

رنگ های آبی هم دارند ته می کشند

ومن مانده ام و 

طیفی از رنگهای زرد !

همان رنگ های غروب !

ومن مانده ام و من ...!

همان که از  چشمان خمار تو افتاده است! 

درست مثل برگهای زرد 

از چشم درختان خواب آلوده !

 

پ. ن : خدایـــــــــــــــــا بگذار واژه ها برای خودشان قصه ببافند ،

مباد که روزی از چشمان تو بیفتم !

 



برچسب‌ها: دلنوشته های جویبار
+ تاریخ شنبه 91/7/22ساعت 8:11 عصر نویسنده جویبار | نظر

دعای عظم البلا