به نام خدایی که در این نزدیکی است
نگاهت نردبانی بود تا حوالی خدا ...چشم در چشم تو هرکس که می شد آتشفشان دلش فوران می کرد از گوشه ی چشمش ...
دستانت را که تکان می دادی ،انگار همه ی ابرهای دلتنگی را کنار می زدی .آفتاب شادی در دل های خسته مان طلوع می کرد ..
فقط یک اشاره ات کافی بود که دنیایی را جابجا کنیم !
تکیه ات به کدام کوه بود که تکیه گاه محکم عالمی شده بودی ؟
از کدام چشمه ، عشق نوشیده بودی که دریا دریا عاشقانه می ریخت از کلامت .
اخم که می کردی ، همه ی کوهها می لرزیدند ، مهربان که بودی،گلها همه کم می آوردند
دلم تنگ روزهایی است امید دیدنت هر روزدلم را مالامال شور و شوق می کرد
چه قدر جایت خالیست این روزها
روزهایی که نمی دانم چگونه بعد از تو رنگ وجود گرفتند
روزهایی که رنگ وبوی روز بودن نمی دهند
روزهایی به رنگ شب
روزهای بعد از تو ....
ایام هجر را گذراندیم و زنده ایم هنوز